•وقتی دلت شیطونی میخواد و...•
•وقتی دلت شیطونی میخواد و...•
🐧 #سونگهون 🐧
بلخره از دانشگاه به خونه برگشتی و با کلیدی که داشتی در خونه رو باز کردی و همین که وارد شدی خودتو رو مبل انداختی
&وای خسته شدمممم
مثل همیشه تو این زمان از ظهر کسی جز خودت تو خونه نبود و سونگهون شوهرت وقتش رو تو کمپانی به سر میبرد ولی..
اینبار صدایی از حموم شنیدی
_اومدیییی
با تعجب از رو مبل بلند شدی و به سمت اتاق خوابتون رفتی و پشت در حموم وایسادی
&سونگهونا...خونه ای
_نه هنوز سوار اتوبوسم دارم میام خونه
با این حرفش خنده ای کردی و تقه ای به در زدی
&بی مزههههه
_خب میبینی که تو حمومم دیگگگ
&همینش عجیبه دیگ..کی اومدی خونه؟
_یکم پیش..کارم زودتر از همیشه تموم شد پس بلافاصله اومدم خونه
از حرفش خوشحال شدی و لبخندی زدی
&پس ایولللللل
لباس هات رو با لباسای راحتی جایگزین کردی و بعدش به سمت اشپزخونه رفتی تا قهوه ای چیزی اماده کنی..البته طولی نکشید که صدای سونگهونو رو از اتاق خواب شنیدی
_عشقممممم بیا موهامو خشک کننن
با شنیدن صداش دوباره به سمت اتاق برگشتی و دیدی که رو تخت نشسته و سشواری که تو دستشه رو به سمتت گرفته
&وااا خودت خشک کن دیگگگ
خودشو برات کیوت و مظلوم کرد که دیگه مثل همیشه نتونستی تحمل کنی
&ای کیوتچههههه
به سمت رفتی و سشوار رو از دستش گرفتی تا موهاش رو خشک کنی
.
.
&خب بلخره تموم شددد
خشک کردن موهاشو تموم کردی و بعد اینکه سشوار رو سر جاش گذاشتی دوباره بهش نزدیک شدی ولی اینبار رو پاهاش نشستی..
اولش کمی تعجب کرد ولی طولی نکشید که تعجب رو جایگزین لبخند کرد و تو رو بیشتر به خودش نزدیک کرد
_دلم برات تنگ شده بود..
یه دستش رو قفل کمرت کرد و با دست دیگه اش موهات رو نوازش کرد
_ولی...
_نظرت..راجب یکم شیطونی...چیه؟(+چشمک
لبخند شیطونی زدی و همین لبخندت تایید کننده ای همون افکاری که تو ذهن هردوتاتون میگذشت، بود..
&منم همینو میخواستم
بلافاصله دستاتو پشت گردنش حلقه کردی و بوسه ای اروم شروع کردی اما..همون بوسه خیلی زود به بوسه ای خیس و پر شوق تبدیل شد که...
(دیگه خودتون بقیشو پیش ببرید😁)
هایجین❥~
🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧
#سناریو #وانشات #انهایپن #سناریو_انهایپن #سونگهون #پارک_سونگهون #وانشات_سونگهون #فیک #فیکشن #کیپاپ #fic #fiction #enhypen #sunghoon #park_sunghoon #kpop
🐧 #سونگهون 🐧
بلخره از دانشگاه به خونه برگشتی و با کلیدی که داشتی در خونه رو باز کردی و همین که وارد شدی خودتو رو مبل انداختی
&وای خسته شدمممم
مثل همیشه تو این زمان از ظهر کسی جز خودت تو خونه نبود و سونگهون شوهرت وقتش رو تو کمپانی به سر میبرد ولی..
اینبار صدایی از حموم شنیدی
_اومدیییی
با تعجب از رو مبل بلند شدی و به سمت اتاق خوابتون رفتی و پشت در حموم وایسادی
&سونگهونا...خونه ای
_نه هنوز سوار اتوبوسم دارم میام خونه
با این حرفش خنده ای کردی و تقه ای به در زدی
&بی مزههههه
_خب میبینی که تو حمومم دیگگگ
&همینش عجیبه دیگ..کی اومدی خونه؟
_یکم پیش..کارم زودتر از همیشه تموم شد پس بلافاصله اومدم خونه
از حرفش خوشحال شدی و لبخندی زدی
&پس ایولللللل
لباس هات رو با لباسای راحتی جایگزین کردی و بعدش به سمت اشپزخونه رفتی تا قهوه ای چیزی اماده کنی..البته طولی نکشید که صدای سونگهونو رو از اتاق خواب شنیدی
_عشقممممم بیا موهامو خشک کننن
با شنیدن صداش دوباره به سمت اتاق برگشتی و دیدی که رو تخت نشسته و سشواری که تو دستشه رو به سمتت گرفته
&وااا خودت خشک کن دیگگگ
خودشو برات کیوت و مظلوم کرد که دیگه مثل همیشه نتونستی تحمل کنی
&ای کیوتچههههه
به سمت رفتی و سشوار رو از دستش گرفتی تا موهاش رو خشک کنی
.
.
&خب بلخره تموم شددد
خشک کردن موهاشو تموم کردی و بعد اینکه سشوار رو سر جاش گذاشتی دوباره بهش نزدیک شدی ولی اینبار رو پاهاش نشستی..
اولش کمی تعجب کرد ولی طولی نکشید که تعجب رو جایگزین لبخند کرد و تو رو بیشتر به خودش نزدیک کرد
_دلم برات تنگ شده بود..
یه دستش رو قفل کمرت کرد و با دست دیگه اش موهات رو نوازش کرد
_ولی...
_نظرت..راجب یکم شیطونی...چیه؟(+چشمک
لبخند شیطونی زدی و همین لبخندت تایید کننده ای همون افکاری که تو ذهن هردوتاتون میگذشت، بود..
&منم همینو میخواستم
بلافاصله دستاتو پشت گردنش حلقه کردی و بوسه ای اروم شروع کردی اما..همون بوسه خیلی زود به بوسه ای خیس و پر شوق تبدیل شد که...
(دیگه خودتون بقیشو پیش ببرید😁)
هایجین❥~
🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧
#سناریو #وانشات #انهایپن #سناریو_انهایپن #سونگهون #پارک_سونگهون #وانشات_سونگهون #فیک #فیکشن #کیپاپ #fic #fiction #enhypen #sunghoon #park_sunghoon #kpop
۲۵.۷k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.