•وقتی با بالاتنه لخت لایو میگیره و...•
•وقتی با بالاتنه لخت لایو میگیره و...•
🐯 #تهیونگ 🐯
با صدایی که از فرد کناریت میشنیدی به ارومی چشماتو باز کردی و به اطراف نگاهی انداختی ولی اینبار..داشتی صحنه ای رو میدیدی که انتظارشو نداشتی..
تهیونگ..داشت بدون لباس لایو میگرفت؟ گرچه دوربین رو جوری تنظیم کرده بود که فقط تا ترقوه هاش قابل دیدن بود که اونم..بخاطر اثر هنری های دیشبت کمی کبود شده بود..
خودتو یکم روی تخت جابجا کردی و همینطور که زیر پتو بودی خواستی از کنار تهیونگ یکم فاصله بگیری تا یه لحظه تو دوربین نیوفتی ولی..برخلاف خواستت تهیونگ بعد خوندن کامنت یه ارمی که میپرسید "زنت کجاست؟" دوربین رو به سمتت گرفت
_ایناهاش..مثل همیشه کنارم خوابیده بود
از این حرکت تهیونگ کمی شوکه شدی ولی مجبوری یه لبخند ضایعی به دوربین زدی
&سلامم..ارمیا چطورید؟
و بعد با همون لبخند ضایعی که از فوش هم بدتر بود به تهیونگ نگاه کردی که خودش فهمید و دوربینو برگردوند سمت خودش..
ولی..همه ی اینا کافی بود تا ارمیا کلی فکر و خیال درموردتون کنن و کلی سوال بپرسن
یه ارمی: واو چه زن و شوهری
اونیکی ارمی: یعنی قبل لایو داشتن چیکار میکردن؟
اینیکی ارمی: احیانا قبل لایو اهم اهم کردید؟
از این طرف که تهیونگ داشت به کامنتا نگاه میکرد همون کامنت ارمی رو بدون اینکه بفهمه خوند
_قبل لایو اهم اهم کردید؟
_قبل لایو..صب کن چییی؟
میخواست ازش طفره بره ولی حالا که کامنتو خونده بود میدونست که نمیتونه پس لبخند دندون نمایی زد
_خب ما..
_اصلا ا/ت تو جواب بده!!
دوباره دوربینو به سمتت گرفت که تک خنده ی فیکی کردی
&اوه..این چه حرفیهههه
&تهیونگاااا
سعی کردی بحثو عوض کنی ولی فایده ای نداشت..
ارمیا: پس قبل لایو اهم اهم کرده بودیدددد
&چیزه خب ن..
_آره
با حرفی که تهیونگ زد خنده ات محو شد و با تعحب بهش نگاه کردی
&یااا(اروم)
_چیه خب..نباید حقیقتو بدونن؟( چشمک
دوباره دوربینو سمت خودش گرفت ولی اینبار با لبخند شیطونی ادامه داد
_فک کنم..اثار هنری که زنم بجا گزاشته گویای همه چیز باشه
از این حرفش دوباره خنده ی فیکی کردی و مشتی به بازوش زدی
&یااا تهیونگا..ولی ما که کاری نکردیممم
سعی کردی حرفاشو انکار کنی ولی..فایده نداشت که نداشت و حالا دیگه اون تهیونگ خجالتی و کیوتی که تو لایو ها دیده میشد نبود
لبخندش بزرگتر شد و قبل اینکه حرف دیگه ای بزنه لایو رو قطع کرد و به سمتت برگشت
_خب حقیقت بود عشقم..
&یاااا..الان همجای دنیا از این لایو خبردار میشننن
گوشیش رو کنار گذاشت و بهت نزدیکتر شد
_خب بفهمن..من که از ارمیا چیزی مخفی نمیکنم( چشمک
خواستی چیزی بگی که با بوسه ی کوتاهی که روی لب هات گذاشت ساکت شدی..
همزمان دستاشو دور بدنت حلقه کرد و با صدایی اروم لب زد
_تو برای منی و من اینو به همه ثابت میکنم!!
هایجین❥~
🐯 #تهیونگ 🐯
با صدایی که از فرد کناریت میشنیدی به ارومی چشماتو باز کردی و به اطراف نگاهی انداختی ولی اینبار..داشتی صحنه ای رو میدیدی که انتظارشو نداشتی..
تهیونگ..داشت بدون لباس لایو میگرفت؟ گرچه دوربین رو جوری تنظیم کرده بود که فقط تا ترقوه هاش قابل دیدن بود که اونم..بخاطر اثر هنری های دیشبت کمی کبود شده بود..
خودتو یکم روی تخت جابجا کردی و همینطور که زیر پتو بودی خواستی از کنار تهیونگ یکم فاصله بگیری تا یه لحظه تو دوربین نیوفتی ولی..برخلاف خواستت تهیونگ بعد خوندن کامنت یه ارمی که میپرسید "زنت کجاست؟" دوربین رو به سمتت گرفت
_ایناهاش..مثل همیشه کنارم خوابیده بود
از این حرکت تهیونگ کمی شوکه شدی ولی مجبوری یه لبخند ضایعی به دوربین زدی
&سلامم..ارمیا چطورید؟
و بعد با همون لبخند ضایعی که از فوش هم بدتر بود به تهیونگ نگاه کردی که خودش فهمید و دوربینو برگردوند سمت خودش..
ولی..همه ی اینا کافی بود تا ارمیا کلی فکر و خیال درموردتون کنن و کلی سوال بپرسن
یه ارمی: واو چه زن و شوهری
اونیکی ارمی: یعنی قبل لایو داشتن چیکار میکردن؟
اینیکی ارمی: احیانا قبل لایو اهم اهم کردید؟
از این طرف که تهیونگ داشت به کامنتا نگاه میکرد همون کامنت ارمی رو بدون اینکه بفهمه خوند
_قبل لایو اهم اهم کردید؟
_قبل لایو..صب کن چییی؟
میخواست ازش طفره بره ولی حالا که کامنتو خونده بود میدونست که نمیتونه پس لبخند دندون نمایی زد
_خب ما..
_اصلا ا/ت تو جواب بده!!
دوباره دوربینو به سمتت گرفت که تک خنده ی فیکی کردی
&اوه..این چه حرفیهههه
&تهیونگاااا
سعی کردی بحثو عوض کنی ولی فایده ای نداشت..
ارمیا: پس قبل لایو اهم اهم کرده بودیدددد
&چیزه خب ن..
_آره
با حرفی که تهیونگ زد خنده ات محو شد و با تعحب بهش نگاه کردی
&یااا(اروم)
_چیه خب..نباید حقیقتو بدونن؟( چشمک
دوباره دوربینو سمت خودش گرفت ولی اینبار با لبخند شیطونی ادامه داد
_فک کنم..اثار هنری که زنم بجا گزاشته گویای همه چیز باشه
از این حرفش دوباره خنده ی فیکی کردی و مشتی به بازوش زدی
&یااا تهیونگا..ولی ما که کاری نکردیممم
سعی کردی حرفاشو انکار کنی ولی..فایده نداشت که نداشت و حالا دیگه اون تهیونگ خجالتی و کیوتی که تو لایو ها دیده میشد نبود
لبخندش بزرگتر شد و قبل اینکه حرف دیگه ای بزنه لایو رو قطع کرد و به سمتت برگشت
_خب حقیقت بود عشقم..
&یاااا..الان همجای دنیا از این لایو خبردار میشننن
گوشیش رو کنار گذاشت و بهت نزدیکتر شد
_خب بفهمن..من که از ارمیا چیزی مخفی نمیکنم( چشمک
خواستی چیزی بگی که با بوسه ی کوتاهی که روی لب هات گذاشت ساکت شدی..
همزمان دستاشو دور بدنت حلقه کرد و با صدایی اروم لب زد
_تو برای منی و من اینو به همه ثابت میکنم!!
هایجین❥~
۱۶.۲k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.