رمان شازده کوچولو
رمان شازده کوچولو
پارت ۱۰۶
ارسلان: خانم خوشگلم قنده عسلم دیگه گریه نکن دیگه
دیانا:با چشای خیس نگاهش کردم
ارسلان: از پاتختی لیوان آب و برداشتم قرصی از کشو بیرون آوردم و بهش دادم بخور عزیزم
دیانا: قرصو خوردم که یکم آروم شدم تو تخت دراز کشیدم ارسلان پشتم خوابید و دلم و ماساژ میداد
.... چند وقت بعد ....
دیانا: دلم بدجوری هوس سیب های رو درخت و کرده بود سعی کردم یکیش و بگیرم اما نشد شروع کردم به بپر بپر کردن که ارسلان اومد
ارسلان:دلم برای عمارت تنگ شده بود
دیانا: منم
ارسلان: نگاهش رو سیب درخت بود دست دراز کردم و یکی ازش کندم و تو آب شستم بفرمایید
دیانا: بوسی رو گونش زدم و سیب و از گرفتم
پارت ۱۰۶
ارسلان: خانم خوشگلم قنده عسلم دیگه گریه نکن دیگه
دیانا:با چشای خیس نگاهش کردم
ارسلان: از پاتختی لیوان آب و برداشتم قرصی از کشو بیرون آوردم و بهش دادم بخور عزیزم
دیانا: قرصو خوردم که یکم آروم شدم تو تخت دراز کشیدم ارسلان پشتم خوابید و دلم و ماساژ میداد
.... چند وقت بعد ....
دیانا: دلم بدجوری هوس سیب های رو درخت و کرده بود سعی کردم یکیش و بگیرم اما نشد شروع کردم به بپر بپر کردن که ارسلان اومد
ارسلان:دلم برای عمارت تنگ شده بود
دیانا: منم
ارسلان: نگاهش رو سیب درخت بود دست دراز کردم و یکی ازش کندم و تو آب شستم بفرمایید
دیانا: بوسی رو گونش زدم و سیب و از گرفتم
- ۳.۵k
- ۰۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط