Part 25
Part 25
داستان:ارباب
از اینجا موندیم:[چشمامو باز کردم دیدم توی بیمارستانیم.هیون زود اومد بغلم کرد.]
هیون: ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت:آره خوبم
جیهوپ:هی چیزیت که نشد!
ا/ت:نه
هیون:ا/ت بابام آمریکاس و منم باید الان برم آمریکا ببخشید تو رو با این عوضی تنهات میزارم😭.
ا/ت:اشکال نداره هیون به سلامت بری🥲.
هیون: خدافظ بهترین دوستم.
ا/ت:هی داره گریم میگیره برو دیگه.
به هر حال هیون رفت آمریکا منم رفتم خونه ی جیهوپ.
«ویو جیهوپ»
داشتم با گوشی ور میرفتم که بابا زنگ زد نکنه جیمین ماجرارو بهش گفته با ترس به گوشی جواب دادم.
جیهوپ:الو
بابای جیهوپ:الو خوبی ا/ت خوبه چیکار می کنید؟
جیهوپ:آره خوبیم
بابای جیهوپ:فردا باید با هم ازدواج کنید.
جیهوپ:هی باشه.
«ویو ا/ت»
سرم داشت درد میکرد ولی به روم نمی آوردم.
تو اتاق روی تخت دراز کشیده بودم و تو رویاهایی که هیچ وقت بهشون نمی رسم فکر می کردم که یه لحظه صدایی اومد یکی در اتاق رو زد.
داستان:ارباب
از اینجا موندیم:[چشمامو باز کردم دیدم توی بیمارستانیم.هیون زود اومد بغلم کرد.]
هیون: ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت:آره خوبم
جیهوپ:هی چیزیت که نشد!
ا/ت:نه
هیون:ا/ت بابام آمریکاس و منم باید الان برم آمریکا ببخشید تو رو با این عوضی تنهات میزارم😭.
ا/ت:اشکال نداره هیون به سلامت بری🥲.
هیون: خدافظ بهترین دوستم.
ا/ت:هی داره گریم میگیره برو دیگه.
به هر حال هیون رفت آمریکا منم رفتم خونه ی جیهوپ.
«ویو جیهوپ»
داشتم با گوشی ور میرفتم که بابا زنگ زد نکنه جیمین ماجرارو بهش گفته با ترس به گوشی جواب دادم.
جیهوپ:الو
بابای جیهوپ:الو خوبی ا/ت خوبه چیکار می کنید؟
جیهوپ:آره خوبیم
بابای جیهوپ:فردا باید با هم ازدواج کنید.
جیهوپ:هی باشه.
«ویو ا/ت»
سرم داشت درد میکرد ولی به روم نمی آوردم.
تو اتاق روی تخت دراز کشیده بودم و تو رویاهایی که هیچ وقت بهشون نمی رسم فکر می کردم که یه لحظه صدایی اومد یکی در اتاق رو زد.
۳۸.۲k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.