Part 26
Part 26
داستان:ارباب
از اینجا موندیم:[ (ویو ا/ت)
سرم داشت درد میکرد ولی به روم نمی آوردم.تو اتاق روی تخت دراز کشیده بودم و تو رویاهایی که هیچ وقت بهشون نمی رسم فکر می کردم که یه لحظه صدایی اومد.]
یکی در اتاق رو زد!
ا/ت:کیه؟؟
جیهوپ:منم می تونم بیام تو؟
ا/ت:بیا.
جیهوپ اومد اتاق.
جیهوپ:فردا قرار ازدواج کنیم گفتم که بدونی.
ا/ت هیچی نگفت و خوابید.
(چند ساعت بعد)
«ویو ا/ت»
اگه فردا ازدواج کنیم پس باید خودمو خوشگل کنم.
رفتم حموم که برا فردا آماده باشم.جای بخیه رو سرم داشت می سوخت.
به هر حال از حموم اومدم بیرون و رفتم لباسامو پوشیدم.
ا/ت:ای چرا سرم داره گیج میره! شاید گرسنمه به خاطر اینه!
رفتم آشپز خونه چیزی خوردم ولی دلم می خواست برم بیرون و هوا بخورم ولی نمی تونستم.
داشتم می رفتم حیاط که سرم گیج رفت افتادم زمین.
خدمتکار:خانوم حالتون خوبه؟
ا/ت:آره من خوبم.
باز برگشتم اتاق.الان چیکار کنم حوصلم سر رفته.
رفتم اتاق جیهوپ شاید اونجا یه چیزی پیدا کردم که باهاش بازی کنم (عین بچه ها😂)
در رو باز کردم رفتم داخل.
ا/ت:آخه اینجام هیچی نداره که.
یکی از کشو های کمد رو باز کردم.
ا/ت:هی این چیه؟
عکس بود.خواستم برش دارم جیهوپ اومده بود داخل که متوجه نشده بودم اومد کشو رو بست انگشتام موند داخل کمد.
ا/ت:آی هی داری چیکار میکنی انگشتام موند داخل کشو.
جیهوپ:برو بیرون.
ا/ت:اون دختره چرا شبیه من بود؟تو عکس؟
جیهوپ داشت گریه میکرد که با داد گفت:
جیهوپ:برو گم شو بیرون
ا/ت:باشه.
داستان:ارباب
از اینجا موندیم:[ (ویو ا/ت)
سرم داشت درد میکرد ولی به روم نمی آوردم.تو اتاق روی تخت دراز کشیده بودم و تو رویاهایی که هیچ وقت بهشون نمی رسم فکر می کردم که یه لحظه صدایی اومد.]
یکی در اتاق رو زد!
ا/ت:کیه؟؟
جیهوپ:منم می تونم بیام تو؟
ا/ت:بیا.
جیهوپ اومد اتاق.
جیهوپ:فردا قرار ازدواج کنیم گفتم که بدونی.
ا/ت هیچی نگفت و خوابید.
(چند ساعت بعد)
«ویو ا/ت»
اگه فردا ازدواج کنیم پس باید خودمو خوشگل کنم.
رفتم حموم که برا فردا آماده باشم.جای بخیه رو سرم داشت می سوخت.
به هر حال از حموم اومدم بیرون و رفتم لباسامو پوشیدم.
ا/ت:ای چرا سرم داره گیج میره! شاید گرسنمه به خاطر اینه!
رفتم آشپز خونه چیزی خوردم ولی دلم می خواست برم بیرون و هوا بخورم ولی نمی تونستم.
داشتم می رفتم حیاط که سرم گیج رفت افتادم زمین.
خدمتکار:خانوم حالتون خوبه؟
ا/ت:آره من خوبم.
باز برگشتم اتاق.الان چیکار کنم حوصلم سر رفته.
رفتم اتاق جیهوپ شاید اونجا یه چیزی پیدا کردم که باهاش بازی کنم (عین بچه ها😂)
در رو باز کردم رفتم داخل.
ا/ت:آخه اینجام هیچی نداره که.
یکی از کشو های کمد رو باز کردم.
ا/ت:هی این چیه؟
عکس بود.خواستم برش دارم جیهوپ اومده بود داخل که متوجه نشده بودم اومد کشو رو بست انگشتام موند داخل کمد.
ا/ت:آی هی داری چیکار میکنی انگشتام موند داخل کشو.
جیهوپ:برو بیرون.
ا/ت:اون دختره چرا شبیه من بود؟تو عکس؟
جیهوپ داشت گریه میکرد که با داد گفت:
جیهوپ:برو گم شو بیرون
ا/ت:باشه.
۴۶.۱k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.