وقتی والیبالیستی و اون روز مسابقه داریو میبری...
وقتی والیبالیستی و اون روز مسابقه داریو میبری...
نویسنده : پارک جیون
جونگکوک ک سوجی
تکپارتی . درخواستی
_________________________________________________________
جانم آغشته به تویت ،
جانم را از تو لبریز میکنم !
من تورا آنقدر میخواهمت که ...
جاظرم جان بدهم فقط به نام من شوی جانانم!
من تورا میپرستم ،
و تورا قسم میخورم
وتورا میخوانمت در هر لحظه!
رخ وصف ناپذیرت را در قلبم قاب کردام ...
ای تندیس بهترین تصویر دنیا !
تو را عاشقانه ...
عاشقانه که نه عاجزانه میخواهم !
..........................................................................................
جونگکوک محو تماشای عشق دُردونش بود ...
سوجی والیبالیست حرفه ای بود و برد های زیادی برای تیمش به ارمغان آورد..
"سوجی ویو"
طبق معمول تیم ما برنده بازی بود ...
و من با هر لمسم روی توپ به لبخند های شیرین مَردَم نگاه میکردم ...
راوی:《تو کاری میکنی با من که قشنگ بشم،
مثل کاری که درخت با جنگل میکنه،
مثل موج های دریا که باعث قشنگی
دریا میشن،
مثل ماه که شب و از تاریکی در میاره و روشن میکنه،
تو قشنگی و روشنایی زندگی منی جونِ من.
....
سوجی دختر به ظاهر ظریفی بود اما قدرت بدنی بالایی داشت ...
به حدی که با نوازشش توپ به زمین حریف برخورد میکرد ...
اینبار هم با همین ضربه ها پیروزی دیگری رو برای تمیش به ارمغان آورد!
مسابقه تموم شد و دختر به سمت رختکن رفت ، لباسش رو عوض کرد و اومد بیرون !
وقتی اومد بیرون با همسر عزیزش که استایل مشکی جذابی زده بود مواجه شد ...
جونگکوک از داخل ماشینش دست گل رزهای قرمز رنگی را در آورد و رو به سوجی زانو زد ...
سوجی :یاع ... یه بازی بردیما. اونم تو سطح کشوری المپیک ببریم میخوای چیکار کنی؟
جونگکوک :اونوقت بهت مادر شدنو هدیه میدم !•-•(#منحرف_نشویم
سوجی با این حرف کوک اون رو یه نیشگون میگیره ...
جونگکوک از درد آخ بلنی میگه و سوجی در جوابش میگه : درد میگذره و وقتی بگذره ما قوی تر میشیم ...جانگ هوسوک !
جونگکوک : هعی گوزگار ...هوپی هیونگ یه حرف زد نصف جمعیت جهانو بخ بخ کرد🌝💔
نویسنده : پارک جیون
جونگکوک ک سوجی
تکپارتی . درخواستی
_________________________________________________________
جانم آغشته به تویت ،
جانم را از تو لبریز میکنم !
من تورا آنقدر میخواهمت که ...
جاظرم جان بدهم فقط به نام من شوی جانانم!
من تورا میپرستم ،
و تورا قسم میخورم
وتورا میخوانمت در هر لحظه!
رخ وصف ناپذیرت را در قلبم قاب کردام ...
ای تندیس بهترین تصویر دنیا !
تو را عاشقانه ...
عاشقانه که نه عاجزانه میخواهم !
..........................................................................................
جونگکوک محو تماشای عشق دُردونش بود ...
سوجی والیبالیست حرفه ای بود و برد های زیادی برای تیمش به ارمغان آورد..
"سوجی ویو"
طبق معمول تیم ما برنده بازی بود ...
و من با هر لمسم روی توپ به لبخند های شیرین مَردَم نگاه میکردم ...
راوی:《تو کاری میکنی با من که قشنگ بشم،
مثل کاری که درخت با جنگل میکنه،
مثل موج های دریا که باعث قشنگی
دریا میشن،
مثل ماه که شب و از تاریکی در میاره و روشن میکنه،
تو قشنگی و روشنایی زندگی منی جونِ من.
....
سوجی دختر به ظاهر ظریفی بود اما قدرت بدنی بالایی داشت ...
به حدی که با نوازشش توپ به زمین حریف برخورد میکرد ...
اینبار هم با همین ضربه ها پیروزی دیگری رو برای تمیش به ارمغان آورد!
مسابقه تموم شد و دختر به سمت رختکن رفت ، لباسش رو عوض کرد و اومد بیرون !
وقتی اومد بیرون با همسر عزیزش که استایل مشکی جذابی زده بود مواجه شد ...
جونگکوک از داخل ماشینش دست گل رزهای قرمز رنگی را در آورد و رو به سوجی زانو زد ...
سوجی :یاع ... یه بازی بردیما. اونم تو سطح کشوری المپیک ببریم میخوای چیکار کنی؟
جونگکوک :اونوقت بهت مادر شدنو هدیه میدم !•-•(#منحرف_نشویم
سوجی با این حرف کوک اون رو یه نیشگون میگیره ...
جونگکوک از درد آخ بلنی میگه و سوجی در جوابش میگه : درد میگذره و وقتی بگذره ما قوی تر میشیم ...جانگ هوسوک !
جونگکوک : هعی گوزگار ...هوپی هیونگ یه حرف زد نصف جمعیت جهانو بخ بخ کرد🌝💔
۱۱.۵k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.