زیر حرفم زدی
☆زیر حرفم زدی☆
پارت:۱
امروز قرار بود که با یکی از خط قرمزای جیمین بازی کنم اونم این بود که
لباس باز بپوشم خیلی باز و کوتاه و این مطمعنا به جای خوبی کشیده نمیشد
یه لباس توی کمدم نظرمو جلب کرده بود یه لباس قرمز جیگری بود
که خط سی...نم قشنگ معلوم بودو جوری کوتاه و تنگ بود که بدن رو به نمایش میزاشت
از واکنشی که قراره جیمین بگیره خندم گرفته بود و یه جیمین قرمز رو توی
فکرم تصور کردم و پقی زدم زیر خنده و با صدای بلند قه قهه زدم که احساس کردم
صدام رو همه ی همسایه ها شنیدن یه ایده داشتم که دیگه جیمین کاملا منو میکشت
برای همین سریع اون لباس رو پوشیدم و یه ارایش غلیظ قرمز کردم که خیلی توی چشم باشه
و بعد کیفم رو گرفتم و به نزدیکترین باری که میشناختم حرکت کردم
ولی یه جوری بود خوشم نمیومد وقتی توی بار قشنگ بدنم زیر چشم همه ی مردای اونجا بود
روی صندلی جلوی در نشستم که هرکی میومد اول من رو میدید و بعد یه الکل پنجاه درصد سفارش دادم
و منتظر موندم یکم این معذب بودنم داشت بیشتر و بیشتر میشد یه حسی بهم میگفت این بزرگترین
ریسک و غلطیه که توی عمرم کردم ولی اهمیت ندادم و گوشیم و گرفتم تا به جیمین که الان سرکار بود
زنگ بزم که بیاد بار چون واسش جا گزاشتم
☆جیمینم بفرمایید
_سلام عشقم
☆سلام جوجه چیزی شده؟
_نه نه فقط همین الان از خونه اومدم بیرون توی راه بارم گفتم جا برات گرفتم بیای پیشم
☆اوه اوکیه پنج دقیقه دیگه اونجام
_اوهوم نیبینمت
ادامه دارد...
پارت:۱
امروز قرار بود که با یکی از خط قرمزای جیمین بازی کنم اونم این بود که
لباس باز بپوشم خیلی باز و کوتاه و این مطمعنا به جای خوبی کشیده نمیشد
یه لباس توی کمدم نظرمو جلب کرده بود یه لباس قرمز جیگری بود
که خط سی...نم قشنگ معلوم بودو جوری کوتاه و تنگ بود که بدن رو به نمایش میزاشت
از واکنشی که قراره جیمین بگیره خندم گرفته بود و یه جیمین قرمز رو توی
فکرم تصور کردم و پقی زدم زیر خنده و با صدای بلند قه قهه زدم که احساس کردم
صدام رو همه ی همسایه ها شنیدن یه ایده داشتم که دیگه جیمین کاملا منو میکشت
برای همین سریع اون لباس رو پوشیدم و یه ارایش غلیظ قرمز کردم که خیلی توی چشم باشه
و بعد کیفم رو گرفتم و به نزدیکترین باری که میشناختم حرکت کردم
ولی یه جوری بود خوشم نمیومد وقتی توی بار قشنگ بدنم زیر چشم همه ی مردای اونجا بود
روی صندلی جلوی در نشستم که هرکی میومد اول من رو میدید و بعد یه الکل پنجاه درصد سفارش دادم
و منتظر موندم یکم این معذب بودنم داشت بیشتر و بیشتر میشد یه حسی بهم میگفت این بزرگترین
ریسک و غلطیه که توی عمرم کردم ولی اهمیت ندادم و گوشیم و گرفتم تا به جیمین که الان سرکار بود
زنگ بزم که بیاد بار چون واسش جا گزاشتم
☆جیمینم بفرمایید
_سلام عشقم
☆سلام جوجه چیزی شده؟
_نه نه فقط همین الان از خونه اومدم بیرون توی راه بارم گفتم جا برات گرفتم بیای پیشم
☆اوه اوکیه پنج دقیقه دیگه اونجام
_اوهوم نیبینمت
ادامه دارد...
- ۱۰.۶k
- ۳۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط