زندگی بدون عشق
☆زندگی بدون عشق☆
پارت: ۶
ویو ا.ت...
وقتی کارام تموم شد روی مبل نشسته بودم که همه ی خاطراتم از جلو چشمام رد و شد و گریم گرفت
که در باز شد و ریچارد و تهیونگ با لبخند و کلی کادو گل و کیک اومدن داخل اما وقتی گریه ی منو دیدن لبخنداشون پاک شد
☆ا.ت؟(نگران)
&اومااا؟(نگران)
ولی هق هق های من تمومی نداشت صدای تهیونگ رو شنیدم که به ریچارد گفت
☆ریچارد تو برو توی اتاقت
&ولی ابوجی
☆ولی نداریم زود باش
&چشم
و بعد ریچارد رفت توی اتاقش و در رو بست که صدایقدم های تهیونگ اومد و بعد روبه روم زانو زد
با دستش سرم رو اورد بالا و توی چشمام زل زد اشکام بدون اختیار میومدن پایین
تهیونگ با انگشت شصتش اشکامو دونه به دونه پاک کرد و بعد اومد کنارم نشست
که یهو بدون اینکه بدونم منو بلند کرد و گزاشت رو پاش دقیقا جایی که نباید بشینم
☆اهم خب بزار همه چیو توضیح بدم
_هق چیو توضیح بدی اینکه میخوای دوباره کتک زدنمو شروع کنی نه
☆چی.. یعنی چی مگه مرض دارم
_هقق ولم کن بزار برم
مشت هام رو یکی یکی و پشت سر هم به سینش میزدم تا ولم کنه که یهو منو توی بغل گرمش
فرو برد با یه دستش موهومو نوازش میکرد تا اروم شم که خب اثر گزاشت
☆خب اون دختر عوضی که عاشقش بودم یه خیانتر کار بزرگ بود ووت فقط منو برای پولش میخواست ولی تو منو برای عشقت میخواستی و من اونطوری باهات رفتار کردم
کمی مکث کرد و ادامه داد
☆باید از اول هم میدونستم ولی یه احمق بودم که حتی عرضه ی نگهداری یه بچه رو هم نداشتم عرضه ی اینو نداشتم که زنمو از همون شب نباید کتک میزدم ولی اره من یه بی عرضه ی به تمام معنام میتونی هر کاری که دلت خواست باهام بکنی ولی...
بعد مکثی طولانی دوباره ادامه داد
☆خواهش میکنم که این قلبی که عاشقته رو نشکن و بهش نه نگو قلبی که حتی زندگیشو برات فدا میکنه قلبی که حاظره برای خوشحالیت حتی خودشو بکشه خواهش میکنم ا.ت من عاشقتم(این دو کلمه اخر رو با بغض گفت)
حرف هایی که میزد دونه به دونشو درک میکرد با تمام وجودم درک میکرد و تنها اون دو کلمه اخر توی ذهنم مرور میشد همش و همش تکرار میشد
_ولی...
☆ازت... خواهش میکنم ترکم نکن بیا با این بچه یه زندگی پر از عشق رو بسازیم خواهش میکنم
_هققق قول میدی دیگه هیچ وقت باهام سرد رفتار نکنی؟(بغض)
☆قول میدم زندگیم(صدایی پر از آرامش)
و بعد سرش رو نزدیک صورتم کرد و یه بوسه ی اروم رو با عشق فراوان شروع کرد
بعد از بوسه دم گوشم گفت
☆البته یه داداش یا یه خواهر هم واسه ریچارد درست میکنیم نظرت چیه س.ک.س.ی گرل(بم)
_یااااا
با مشت یه دونه به بازوش زدم که خندش گرفت و تازه بعد از اون شب فهمیدم زندگی پر از عشق یعنی چی...
پــــــــــــــایـــــــــــــــــــانـــــــــــــ ♡
پارت: ۶
ویو ا.ت...
وقتی کارام تموم شد روی مبل نشسته بودم که همه ی خاطراتم از جلو چشمام رد و شد و گریم گرفت
که در باز شد و ریچارد و تهیونگ با لبخند و کلی کادو گل و کیک اومدن داخل اما وقتی گریه ی منو دیدن لبخنداشون پاک شد
☆ا.ت؟(نگران)
&اومااا؟(نگران)
ولی هق هق های من تمومی نداشت صدای تهیونگ رو شنیدم که به ریچارد گفت
☆ریچارد تو برو توی اتاقت
&ولی ابوجی
☆ولی نداریم زود باش
&چشم
و بعد ریچارد رفت توی اتاقش و در رو بست که صدایقدم های تهیونگ اومد و بعد روبه روم زانو زد
با دستش سرم رو اورد بالا و توی چشمام زل زد اشکام بدون اختیار میومدن پایین
تهیونگ با انگشت شصتش اشکامو دونه به دونه پاک کرد و بعد اومد کنارم نشست
که یهو بدون اینکه بدونم منو بلند کرد و گزاشت رو پاش دقیقا جایی که نباید بشینم
☆اهم خب بزار همه چیو توضیح بدم
_هق چیو توضیح بدی اینکه میخوای دوباره کتک زدنمو شروع کنی نه
☆چی.. یعنی چی مگه مرض دارم
_هقق ولم کن بزار برم
مشت هام رو یکی یکی و پشت سر هم به سینش میزدم تا ولم کنه که یهو منو توی بغل گرمش
فرو برد با یه دستش موهومو نوازش میکرد تا اروم شم که خب اثر گزاشت
☆خب اون دختر عوضی که عاشقش بودم یه خیانتر کار بزرگ بود ووت فقط منو برای پولش میخواست ولی تو منو برای عشقت میخواستی و من اونطوری باهات رفتار کردم
کمی مکث کرد و ادامه داد
☆باید از اول هم میدونستم ولی یه احمق بودم که حتی عرضه ی نگهداری یه بچه رو هم نداشتم عرضه ی اینو نداشتم که زنمو از همون شب نباید کتک میزدم ولی اره من یه بی عرضه ی به تمام معنام میتونی هر کاری که دلت خواست باهام بکنی ولی...
بعد مکثی طولانی دوباره ادامه داد
☆خواهش میکنم که این قلبی که عاشقته رو نشکن و بهش نه نگو قلبی که حتی زندگیشو برات فدا میکنه قلبی که حاظره برای خوشحالیت حتی خودشو بکشه خواهش میکنم ا.ت من عاشقتم(این دو کلمه اخر رو با بغض گفت)
حرف هایی که میزد دونه به دونشو درک میکرد با تمام وجودم درک میکرد و تنها اون دو کلمه اخر توی ذهنم مرور میشد همش و همش تکرار میشد
_ولی...
☆ازت... خواهش میکنم ترکم نکن بیا با این بچه یه زندگی پر از عشق رو بسازیم خواهش میکنم
_هققق قول میدی دیگه هیچ وقت باهام سرد رفتار نکنی؟(بغض)
☆قول میدم زندگیم(صدایی پر از آرامش)
و بعد سرش رو نزدیک صورتم کرد و یه بوسه ی اروم رو با عشق فراوان شروع کرد
بعد از بوسه دم گوشم گفت
☆البته یه داداش یا یه خواهر هم واسه ریچارد درست میکنیم نظرت چیه س.ک.س.ی گرل(بم)
_یااااا
با مشت یه دونه به بازوش زدم که خندش گرفت و تازه بعد از اون شب فهمیدم زندگی پر از عشق یعنی چی...
پــــــــــــــایـــــــــــــــــــانـــــــــــــ ♡
- ۶.۵k
- ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط