آواره ی مهاجم

آواره ی مهاجم
روی چرتکه خون چکید از دستای ملموس کشیده به چشما
نیستیت دنیوی تر از هستیته
و خیال تو راحت
از شراب تلخ بنوش که من فقط مسافرم
دیدگاه ها (۱)

مردن ماشروع زنگیمونهروند تکامل قفله به این سورِ

خورشید قاتلـ محضـ ستارهـ اسـ وقتیـ همینـ ادما اونو میپرستن...

مرکبم من از قلم غرق شدهٔ درونم ورق خالیهمن هجرت کردم به سمت ...

سینه ی تیغو میشکافه انگشتاماینطوری میفهمم سالمممن بستریه حبس...

black flower(p,291)

چندشاتی جونگکوک(پارت۲)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط