فیک (عشق اینه) پارت دهم
که دیدم تهیونگ بهم پیام داد.نوشته بود:کجایی؟
سین زدم ولی جوابشو ندادم.(یکی از کارایی که ازش متنفرمممم).بهم زنگ زد.جواب ندادم.داشتم قدم میزدم.دوباره زنگ زد.پنج بار پشت سر هم ولی هیچکدومو جواب ندادم.ا/ت الان هرچی بود از خدا خواسته قبول میکرد دوست دختر طرف بشه بعد تو داری ناز میکنی براش.خاک تو اون سرت.بار ششم تصمیم گرفتم جواب بدم.جواب دادم و تا گوشیو دم گوشم گرفتم گفت:کجایی نگرانت شدم.میدونی چند بار بهت زنگ زدم؟
گفتم:اوهوم...میخوام یکم تنها باشم.
گفت:ا/ت مسخره بازی در نیار.بگو کجایی؟
گفتم:ساحل.دلم میخواد خودمو خفه کنم.
گفت:همونجا باش الان میام.
داشتم قدم میزدم که بعد از نیم ساعت،دیدم یه دستی از پشت دورم حلقه شد و توی یکی از اون دستا گل رز قرمز بود.برگشتم سمتش و بهش گفتم:ت...تو نباید اینجا باشی خطرناکه.
گفت:پس بیا بریم یه جای دیگه.میای؟
گفتم:اوهوم...باشه.
بعد رفتیم سوار ماشینش شدم.شیشه هاش دو ی بود.از بیرون هیچی دیده نمیشد ولی از داخل کاملا میشد بیرونو دید.سرمو به در تکیه دادم که گفت:خوبی؟
گفتم:نمیدونم.سردرگمم.تو خودم گم شدم.انگار تو موجی از افکار دارم غرق میشم.
لپمو کشید و گفت:یجایی میبرمت که خوب شی.
بعد رفتیم تا رسیدیم به یه صخره که کسی نبود.دورشم با دیوار پوشونده شده بود و فقط طرفی که به دریا بود دیده میشد.وایساده بودم و داشتم پایین صخره رو نگاه میکردم که گفت:پیشنهادمو قبول میکنی؟
گفتم:من...من خیلی...
گفت:ا/ت هرچی شد بدون این یه هوس نیس من واقعا عاشقت شدم.از اون روز شبا نمیتونم بخوابم تا صبح بشه و بیام پیشت.حالا جوابت چیه؟...
«لایک،فالو،کامنت»
سین زدم ولی جوابشو ندادم.(یکی از کارایی که ازش متنفرمممم).بهم زنگ زد.جواب ندادم.داشتم قدم میزدم.دوباره زنگ زد.پنج بار پشت سر هم ولی هیچکدومو جواب ندادم.ا/ت الان هرچی بود از خدا خواسته قبول میکرد دوست دختر طرف بشه بعد تو داری ناز میکنی براش.خاک تو اون سرت.بار ششم تصمیم گرفتم جواب بدم.جواب دادم و تا گوشیو دم گوشم گرفتم گفت:کجایی نگرانت شدم.میدونی چند بار بهت زنگ زدم؟
گفتم:اوهوم...میخوام یکم تنها باشم.
گفت:ا/ت مسخره بازی در نیار.بگو کجایی؟
گفتم:ساحل.دلم میخواد خودمو خفه کنم.
گفت:همونجا باش الان میام.
داشتم قدم میزدم که بعد از نیم ساعت،دیدم یه دستی از پشت دورم حلقه شد و توی یکی از اون دستا گل رز قرمز بود.برگشتم سمتش و بهش گفتم:ت...تو نباید اینجا باشی خطرناکه.
گفت:پس بیا بریم یه جای دیگه.میای؟
گفتم:اوهوم...باشه.
بعد رفتیم سوار ماشینش شدم.شیشه هاش دو ی بود.از بیرون هیچی دیده نمیشد ولی از داخل کاملا میشد بیرونو دید.سرمو به در تکیه دادم که گفت:خوبی؟
گفتم:نمیدونم.سردرگمم.تو خودم گم شدم.انگار تو موجی از افکار دارم غرق میشم.
لپمو کشید و گفت:یجایی میبرمت که خوب شی.
بعد رفتیم تا رسیدیم به یه صخره که کسی نبود.دورشم با دیوار پوشونده شده بود و فقط طرفی که به دریا بود دیده میشد.وایساده بودم و داشتم پایین صخره رو نگاه میکردم که گفت:پیشنهادمو قبول میکنی؟
گفتم:من...من خیلی...
گفت:ا/ت هرچی شد بدون این یه هوس نیس من واقعا عاشقت شدم.از اون روز شبا نمیتونم بخوابم تا صبح بشه و بیام پیشت.حالا جوابت چیه؟...
«لایک،فالو،کامنت»
۱۶.۶k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.