فیک (عشق اینه) پارت نهم

که نذاشت حرفمو تموم کنم و دستشو گذاشت روی دهنم.منی که تعجب کرده بودم،چشامو داشتم میچرخوندم ببینم اتفاقی افتاده که داره اینجوری میگه یا نه؟دیدم نه چیزی نیس.دستشو برداشت و گفتم:م...من دیگه برم.
از رو تخت پاشدم که مچ دستمو گرفت و کشید.منم از خدا خواسته،با استرس افتادم تو بغلش.خم شد و بی وقفه لبامو می‌بوسید.داشتم تقلا میکردم که ولم کنی ولی بعد از چند ثانیه،خودمم همراهیش کردم.بعد ازم جدا شد و تو چشمام نگاه کرد و گفت:از همون روز...از همون روز عاشقت شدم.تو از کجا اومدی دختر؟چند روزه درگیر اون چشاتم.
من خیلی خجالت کشیدم و بعد از چند ثانیه نگاه توی چشماش، زود بلند شدم و خودمو جمع و جور کردم.از خجالت نمیتونستم سرمو بالا بگیرم.سرمو پایین کردم و بهش گفتم:م...من کار دارم باید برم.وقت بخیر.
و با قدمای بلند و سریعم،رفتم تو اتاقمو کیفمو برداشتم و از در رفتم بیرون.جدی جدی من بوسیدمش.کیوم تهیونگو بوسیدم؟!!خدایا منو آب کن ببر تو زمین.تاکسی گرفتم و برگشتم خونه.حتی گلفروشی هم نرفتم.وارد خونه شدم و رفتم تو آشپزخونه.تو یخچال کلم و چند تا چیز دیگه بود.یکم کیمچی درست کردم و خوردم.یه لباس خیلی راحت و ساده پوشیدم(اسلاید دوم)و تصمیم گرفتم برم ساحل.از خونه رفتم بیرون که دیدم تهیونگ
«لایک،فالو،کامنت»
دیدگاه ها (۳۴)

فیک (عشق اینه) پارت دهم

فیک (عشق اینه) پارت یازدهم

هومم

فیک (عشق اینه) پارت هشتم

رمان اوشی نوکوقسمت دوم🔮گفتم چطوره بد مدرسه برم دنبالشون🙂حوصل...

نفرین شیرین. پارت 1

{مافیای من}{پارت ۶}ویو تهیونگ # بعد کلی حرف زدن با یونگی بلن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط