پارت ۳۳ زندگی با بی تی اس
پارت ۳۳ زندگی با بی تی اس
جیمین : این خوب بود که چرا اینجوری شد
جین : ای دستم کنده شد
نامجون اومد منو از دستای جین جدا کرد
اعضا رفتند رو مبل نشستند و به من نگاه میکردن
من : اخ جون دارم خواب بی تی اس میبینم
دوباره شروع کردم به اهنگ خوندن
ساعت از نه گذشته بود و من همچنان داشتم اهنگ میخوندم
شوگا : من میرم این اهنگارو از لیست اهنگامون پاک کنم این اهنگا دیگه حرمت ندارن
یه دفعه اومدم سمت نامجون و بغلش کردم گفتم : کیم نامجون بعد رفتم سراغ جین و بغلش کردم و گفتم کیم سوکجین رفتم سراغ شوگا و اونم بغل کردم و گفتم مین یونگی رفتم سراغ جیهوپ اونم بغل کردم جانگ هاسوک
رفتم سراغ جیمین اونم بغل کردم پارک جیمین رفتم پیش تهیونگ اونم بغل کردم کیم تهیونگ رفتم سراغ کوک اونم بغل کردم جئون جونگکوک
من واییی چقدر عکساتون طبیعی و نرم و سه بعدی انگار خودتون رو بغل کردم
کوک : داداش ما واقعی هستیم
جیهوپ : جای شکرش باقیه چهره هارو تشخیص میده
دوباره رفتم سمت نامجون دستامو بردم سمت صورتش
نامجون : یا خداااا
شروع کردم به کشیدن لپاش مثل زامبی ها رفتم پیش جین، جین یه متر رفت عقب دستامو دراز کردم و لپای اونم کشیدم
جین : جان جدت ولم کن
رفتم سمت شوگا
شوگا : خدایا خودمو به خودت میسپرم لپای اونم کشیدم
رفتم سمت جیهوپ
جیهوپ : میتونی لپامو بکشی ولی خواهشا نکنشون
لپای جیهوپو چنان کشیدم که اخش در اومد
جیهوپ : خوبه گفتم لپامو نکن
رفتم سراغ جیمین
جیمین اب دهنشو قورت داد لپای اونم کشیدم
رفتم سراغ تهیونگ
تهیونگ : به خدا من لپ ندارم
لپای اونم کشیدم
رفتم سراغ کوک
کوک : من گناه دارم کوچولو ام
لپای اونم کشیدم
دوباره رفتم سمت نامجون
نامجون: دیگه بسته دیگه نمیکشم
دوباره بغلش کردم اونم منو بغل کرد و زد رو پشتم و گفت
نامجون : خدا شفات بده
جین اومد از یغه لباسم گرفت کشوندتم عقب رفتم سمت کوک
کوک : یا خود خدا
روبه رو کوک وایسادم دستامو رو صورتش گذاشتم سرم رو اوردم جلو لبامو غنچه کردم فقط دو سانتی متر با لبای کوک فاصله داشت
کوک: یا خدا یکی کمک کنه
جیمین : این خوب بود که چرا اینجوری شد
جین : ای دستم کنده شد
نامجون اومد منو از دستای جین جدا کرد
اعضا رفتند رو مبل نشستند و به من نگاه میکردن
من : اخ جون دارم خواب بی تی اس میبینم
دوباره شروع کردم به اهنگ خوندن
ساعت از نه گذشته بود و من همچنان داشتم اهنگ میخوندم
شوگا : من میرم این اهنگارو از لیست اهنگامون پاک کنم این اهنگا دیگه حرمت ندارن
یه دفعه اومدم سمت نامجون و بغلش کردم گفتم : کیم نامجون بعد رفتم سراغ جین و بغلش کردم و گفتم کیم سوکجین رفتم سراغ شوگا و اونم بغل کردم و گفتم مین یونگی رفتم سراغ جیهوپ اونم بغل کردم جانگ هاسوک
رفتم سراغ جیمین اونم بغل کردم پارک جیمین رفتم پیش تهیونگ اونم بغل کردم کیم تهیونگ رفتم سراغ کوک اونم بغل کردم جئون جونگکوک
من واییی چقدر عکساتون طبیعی و نرم و سه بعدی انگار خودتون رو بغل کردم
کوک : داداش ما واقعی هستیم
جیهوپ : جای شکرش باقیه چهره هارو تشخیص میده
دوباره رفتم سمت نامجون دستامو بردم سمت صورتش
نامجون : یا خداااا
شروع کردم به کشیدن لپاش مثل زامبی ها رفتم پیش جین، جین یه متر رفت عقب دستامو دراز کردم و لپای اونم کشیدم
جین : جان جدت ولم کن
رفتم سمت شوگا
شوگا : خدایا خودمو به خودت میسپرم لپای اونم کشیدم
رفتم سمت جیهوپ
جیهوپ : میتونی لپامو بکشی ولی خواهشا نکنشون
لپای جیهوپو چنان کشیدم که اخش در اومد
جیهوپ : خوبه گفتم لپامو نکن
رفتم سراغ جیمین
جیمین اب دهنشو قورت داد لپای اونم کشیدم
رفتم سراغ تهیونگ
تهیونگ : به خدا من لپ ندارم
لپای اونم کشیدم
رفتم سراغ کوک
کوک : من گناه دارم کوچولو ام
لپای اونم کشیدم
دوباره رفتم سمت نامجون
نامجون: دیگه بسته دیگه نمیکشم
دوباره بغلش کردم اونم منو بغل کرد و زد رو پشتم و گفت
نامجون : خدا شفات بده
جین اومد از یغه لباسم گرفت کشوندتم عقب رفتم سمت کوک
کوک : یا خود خدا
روبه رو کوک وایسادم دستامو رو صورتش گذاشتم سرم رو اوردم جلو لبامو غنچه کردم فقط دو سانتی متر با لبای کوک فاصله داشت
کوک: یا خدا یکی کمک کنه
۱۰۷.۷k
۲۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.