نشستم مثل همیشه از فرصت استفاده می کنم و خیره می شوم به ع
نشستم مثل همیشه از فرصت استفاده میکنم و خیره میشوم به عکست. به تو. به دستهایت. یادم میرود به آن روز اولمان. به وقتی که من هی خودم را میخوردم که چه کنم. دستت را بگیرم یا نه. نمیدانی چقدر پیش خودم فکر کردم. نمیخواستم از دستت بدهم. باید چه میکردم؟ دستت را میگرفتم میرفتی؟ دستت را نمیگرفتم میرفتی؟ امان از دستت. دستت را گرفتم. جا خوردی فکر کنم ولی لبخند زدم و طبیعیاش کردم و بعد که دیدم دستم را فشار دادی...
.
حالا من نگاهم به توست ولی حواسم پیش دستانت. دستهایت را دوست دارم.
.
دستهایت را دوست دارم. دوست دارم وقتی با انگشت شصتم بین شصت و اشارهات را ناز میکنم. دوست دارم وقتی انگشتهایم را گیر میدهم بین انگشتهایت. دوست دارم وقتی با ناخنهای تازه گرفته شده آرام خنج میکشم روی دستهایت. دوست دارم وقتی با همان دست ها دستهایم را توی سرمای وسط زمستان میگیری و میگذاری توی جیب راست کاپشنت.
.
دستهایت را دوست دارم. وقتی خوابیدم و یک دستت را تکیهگاهت کردی و با آن یکی پیچ جلوی موهایم را تاب میدهی. دستهایت را دوست دارم وقتی دارم تایپ میکنم و ناغافل دستت را میگذاری روی دستهایم. دستهایت را دوست دارم وقتی قفل میکنیشان دور گردنم.
.
دستها سند مالکیت آدمها هستند. دستش که توی دستت باشد یک جوری خیالت جمع است که داریاش. دستها البته میتوانند در دست یکی باشند و قلب جای دیگری باشد ولی برای ما آدم معمولیها که به احوالات قلب کسی آگاه نیستیم و خوشبینیم به آدمهای دیگر، همین بس که دستی را توی دستمان داشته باشیم.
.
حالا به این فکر میکنم که چقدر دوست دارم
به این فکر میکنم که چقدر، دستهایت را دوست دارم.
پ.ن: هر جا بروم شهر پر از چاه و شغاد است
بگذار بمانم... که فدای تو بگردم
من نارون صاعقه خورده، تو گل سرخ
تو سبز بمان، من بدرک، من به جهنم
#از_من_به_همسرم
.
حالا من نگاهم به توست ولی حواسم پیش دستانت. دستهایت را دوست دارم.
.
دستهایت را دوست دارم. دوست دارم وقتی با انگشت شصتم بین شصت و اشارهات را ناز میکنم. دوست دارم وقتی انگشتهایم را گیر میدهم بین انگشتهایت. دوست دارم وقتی با ناخنهای تازه گرفته شده آرام خنج میکشم روی دستهایت. دوست دارم وقتی با همان دست ها دستهایم را توی سرمای وسط زمستان میگیری و میگذاری توی جیب راست کاپشنت.
.
دستهایت را دوست دارم. وقتی خوابیدم و یک دستت را تکیهگاهت کردی و با آن یکی پیچ جلوی موهایم را تاب میدهی. دستهایت را دوست دارم وقتی دارم تایپ میکنم و ناغافل دستت را میگذاری روی دستهایم. دستهایت را دوست دارم وقتی قفل میکنیشان دور گردنم.
.
دستها سند مالکیت آدمها هستند. دستش که توی دستت باشد یک جوری خیالت جمع است که داریاش. دستها البته میتوانند در دست یکی باشند و قلب جای دیگری باشد ولی برای ما آدم معمولیها که به احوالات قلب کسی آگاه نیستیم و خوشبینیم به آدمهای دیگر، همین بس که دستی را توی دستمان داشته باشیم.
.
حالا به این فکر میکنم که چقدر دوست دارم
به این فکر میکنم که چقدر، دستهایت را دوست دارم.
پ.ن: هر جا بروم شهر پر از چاه و شغاد است
بگذار بمانم... که فدای تو بگردم
من نارون صاعقه خورده، تو گل سرخ
تو سبز بمان، من بدرک، من به جهنم
#از_من_به_همسرم
۱۱۹.۳k
۲۶ فروردین ۱۴۰۰