کلاس هنر هشتم

کلاس هنر هشتم:
دیدم تو دستش یه سر رسیده
یکم که زاویه گرفتم
متوجه شدم به یه نقاشیِ با خودکار آبی نگاه میکنه. نگاهِ بغض آلود:')
°
-آیدا میشه نقاشیتو ما هم ببینیم؟!
+آره خانم داداشم کشیده
[وقتی دیدمش یه ریزه جا خوردم به خاطر محتواش ولی ایرادی نگرفتم]
-قشنگه!! چند سالشه برادرت؟!
+ بیست و دو سال، البته دیگ نیست
فوت شده خانم :'"))))
[ نمی دونم چرا یه اطمینان قلبی داشته باشم که علت فوت تصادف باشه با این حال میپرسم]
-چطور؟!
+خودکشی خانم!

🖇: و منی که فقط محــوِ تاریخِ نقاشی میشم
و روحیاتِ پر از غم و افسرده مانندِ آیدا
( که از اول سال هی رو شونم می زنه من به کمک نیاز دارم و من مدام به خاطر کار زیاد دستشو برمی‌دارم)
مثل پُتک رو سرم فرود می‌آد.

کی این بچه ها وقت کردن انقدرررر تو غم فرو برن؟!

🖇: اسلاید دوم تکلیف همون روزِ هنرشونه تحت عنوانِ " تکمیلِ یه نقاشی با تکه چسبانی"
کار دستِ آیدا و دوستشه
یه توپِ پر از رنگ و نشاط و حسِ خوب 🌈
چقدررر که بچه ها می‌تونن رنگی باشن ولی محیط و شرایط روشون تمِ سیاه و سفید اعمال می‌کنه💔

🖇: ولی چرا هر بار این تکه چسبانی رو می بینمش " به نامِ خدای رنگین کمون " تو ذهنم پلی میشه؟!!! :')))
#مدرسه #کلاس_هنر #دنیای_رنگی_بچه‌ها #کیان
دیدگاه ها (۱۹)

سفر تن را تا خاک تماشا کردیسفر جان را از خاک به افلاک ببینگر...

باز نمی‌گردی، می‌دانمو شعر چون گنجشکِ بخارآلودیبر بام زمستان...

#دل_نوشت✍🏻به هیاهو و دو دستگیِ " زن، زندگی، آزادی " و " هیز ...

- مثل حسّ غم عجیبی که پاییز به پاییز می‌ره زیر پوست آدم. -🖇 ...

روز های بعد از تو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط