~~~فیک پرستار~~~
پارت : ۷
دو عدد دختر و پسر با تیپ مرتب اومدن سمت مون
به پسره نگاه کردم خیلی شبیه پدرش بود
والا ما بچه بودیم قیافه عنو داشتیم حالا اینوو
_بچه ها به پرستار جدیدتون سلام کنید
هر دو برگشتن سمتم
با خوش رویی بلند شدم و سمت شون رو دو زانو نشستم دستمو بردم سمت پسره
+سلام آقا پسر اسمت چیه؟!
یک نگاه بدی بهم انداخت و بعد یک نگاه به خواهر بزرگش
بعد با کمال بی تربیتی تف انداخت به کف دستش و اورد جلو
¢سلام سوبین ام
بی تربیت دستمو کشیدم کنار ، عمران بهت دست بدم
رو مو به سمت دختر کوچولو کردم
+سلام دختر خانوم اسمت تو چیه؟!.
دستمو رو هوا گزاشته بود
$تربچه!
سوبین بلند زد زیر خنده
کیم اخم کرد
_این چیکاریه ، دا یون ازش معذرت بخواه
با بغض ساختگی گفت
$بابا من نمیخوام
تشر گونه اسمشو صدا زد
$ببخشید خانوم پرستار
بعد دستشو تو دستم قرار داد
$ دا یون
لبخند زدم ، یک پدری دربیارم که تلافی این کارت بشه بچه
$اخ ول کن داری فشار میدی
+عهه ببخشید
دستشو محکم از دستم بیرون اورد و زد به دامن پشتش انگار که نج//سم
_بچه ها برید بالا تو اتاقتون تا ما بیایم زود
با دو رفتن بالا
_دا یون و سوبین خیلی بهم وابستن برای همین نتونستم اتاقاشونو جدا کنم
به سمت بالا رفتیم
_اینجا اتاقشنونه
در رو باز کرد
یک اتاق با تم آبی و سفید
یک تخت دو طبقه هم بین دیوار و پنجره بود
_بچه ها ایشون پرستار تونه ، عمل بد و پسندیده ای انجام نمیدین
هر دو مظلوم باشه ای گفتن.
دو عدد دختر و پسر با تیپ مرتب اومدن سمت مون
به پسره نگاه کردم خیلی شبیه پدرش بود
والا ما بچه بودیم قیافه عنو داشتیم حالا اینوو
_بچه ها به پرستار جدیدتون سلام کنید
هر دو برگشتن سمتم
با خوش رویی بلند شدم و سمت شون رو دو زانو نشستم دستمو بردم سمت پسره
+سلام آقا پسر اسمت چیه؟!
یک نگاه بدی بهم انداخت و بعد یک نگاه به خواهر بزرگش
بعد با کمال بی تربیتی تف انداخت به کف دستش و اورد جلو
¢سلام سوبین ام
بی تربیت دستمو کشیدم کنار ، عمران بهت دست بدم
رو مو به سمت دختر کوچولو کردم
+سلام دختر خانوم اسمت تو چیه؟!.
دستمو رو هوا گزاشته بود
$تربچه!
سوبین بلند زد زیر خنده
کیم اخم کرد
_این چیکاریه ، دا یون ازش معذرت بخواه
با بغض ساختگی گفت
$بابا من نمیخوام
تشر گونه اسمشو صدا زد
$ببخشید خانوم پرستار
بعد دستشو تو دستم قرار داد
$ دا یون
لبخند زدم ، یک پدری دربیارم که تلافی این کارت بشه بچه
$اخ ول کن داری فشار میدی
+عهه ببخشید
دستشو محکم از دستم بیرون اورد و زد به دامن پشتش انگار که نج//سم
_بچه ها برید بالا تو اتاقتون تا ما بیایم زود
با دو رفتن بالا
_دا یون و سوبین خیلی بهم وابستن برای همین نتونستم اتاقاشونو جدا کنم
به سمت بالا رفتیم
_اینجا اتاقشنونه
در رو باز کرد
یک اتاق با تم آبی و سفید
یک تخت دو طبقه هم بین دیوار و پنجره بود
_بچه ها ایشون پرستار تونه ، عمل بد و پسندیده ای انجام نمیدین
هر دو مظلوم باشه ای گفتن.
۵.۱k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.