پارت : ۶
پارت : ۶
®بفرمایید؟!
هول شده به سمت آیفون رفتم به ناکجا آباد زل زدمو گفتم
+ببخشید من مین بورامم ، برای محاصبه کاری اومدم
®پس چرا چیزی به من نگفتن؟!
چشمام گرد شد یعنی چی که نگفته!
+خب..بهشون اعطاع بدید..
®صبر کن .
بعد آیفونو زر//تی گذاشت
ده دقیقه ای علاف شدم
واای هوا سردههه دارم عین سگ میلرزم
®بیاداخل
بعد در با صدای تیکی باز شد.
اوووو خونه هه نه نه نه عمارتی بود واسه خودش سمت ورودی خونه مجسمه هایی از پلنگ و شیر بود ، اوفف فضارو دارک میکرد لعنتی ، هی..پول چه چیزا که نمیاره.!
خونه از بیرون به تم مشکی و کرم بود.
از معماری بیرونیش که راضی بودم
در باز بود ، با هل دادن واردش شدم
واای مامانم اینااا معماری و دیزاینش!
دهنم اندازه دروازه قزوین باز شده بود.
®بیا اینجا
به سمت صدا رفتم زن مسنی بود
لبخندی زدم
+سلام
در جوابم لبخندی زد
®علیک ، آقا منتظرن ، بفرمایید
به سمت پذیرایی رفتم
یک مرد قد بلند ، موهای فرفری و سیاه ،
هیکل خوش فرم ، کت و شلوار قیمتی که پوشیده بود و امان از چشماش! مشکی !
هی بابام سر بارداری ننم فکر میکرد من پسر از آب درمیام میگفت پسر باید چشم مشکی باشه اما از شانس گوز//شون دختر با چشمای سبز از آب درآمدم
_سلام
اوفف صدارو برم تو رو باید کرد صدای بم و مردونه ش رشیه انداخت رو تنم
جووون ببین باباش چی ساخته ازش!
تمام تجزیه تحلیلم کمتر از یک دقیقه تموم شد
سیع کردم خونسرد جلوه بدم خودمو اما از شانس گو//زم لکنت گرفته بودم
+س...سلام
_بفرمایید ،
با دستش به کاناپه روبه روش اشاره زد
تند نشستم هر چه کمتر گاف بدم ، بهتر بود!
نسکافه شو از رو میز بلند کرد کوفتت شه الهی نمیتونی بگی یکی از اینا برای منم بیارن
_من دنبال پرستار ثابت میگردم ، کسی که بیست و چهار ساعته کنار بچه ها باشه
+بله میدونم
_خیلیا اومدن و سر دو_سه روزه استعفا دادن
بچه ها پرستار دوست ندارن اما برای تربیت شون لازمه
، شما سابقه کاری دارین؟!
+راستش یه مدت تو بهداری کار میکردم .
ابرو هاش پرید بالا
_به عنوان یک هفته آزمایشی کار میکنی ، اگه اوکی بودی قرار داد رو میبندیم ،
بعد رو به زنی گفت
_بگو ، بچه ها بیان !
®بفرمایید؟!
هول شده به سمت آیفون رفتم به ناکجا آباد زل زدمو گفتم
+ببخشید من مین بورامم ، برای محاصبه کاری اومدم
®پس چرا چیزی به من نگفتن؟!
چشمام گرد شد یعنی چی که نگفته!
+خب..بهشون اعطاع بدید..
®صبر کن .
بعد آیفونو زر//تی گذاشت
ده دقیقه ای علاف شدم
واای هوا سردههه دارم عین سگ میلرزم
®بیاداخل
بعد در با صدای تیکی باز شد.
اوووو خونه هه نه نه نه عمارتی بود واسه خودش سمت ورودی خونه مجسمه هایی از پلنگ و شیر بود ، اوفف فضارو دارک میکرد لعنتی ، هی..پول چه چیزا که نمیاره.!
خونه از بیرون به تم مشکی و کرم بود.
از معماری بیرونیش که راضی بودم
در باز بود ، با هل دادن واردش شدم
واای مامانم اینااا معماری و دیزاینش!
دهنم اندازه دروازه قزوین باز شده بود.
®بیا اینجا
به سمت صدا رفتم زن مسنی بود
لبخندی زدم
+سلام
در جوابم لبخندی زد
®علیک ، آقا منتظرن ، بفرمایید
به سمت پذیرایی رفتم
یک مرد قد بلند ، موهای فرفری و سیاه ،
هیکل خوش فرم ، کت و شلوار قیمتی که پوشیده بود و امان از چشماش! مشکی !
هی بابام سر بارداری ننم فکر میکرد من پسر از آب درمیام میگفت پسر باید چشم مشکی باشه اما از شانس گوز//شون دختر با چشمای سبز از آب درآمدم
_سلام
اوفف صدارو برم تو رو باید کرد صدای بم و مردونه ش رشیه انداخت رو تنم
جووون ببین باباش چی ساخته ازش!
تمام تجزیه تحلیلم کمتر از یک دقیقه تموم شد
سیع کردم خونسرد جلوه بدم خودمو اما از شانس گو//زم لکنت گرفته بودم
+س...سلام
_بفرمایید ،
با دستش به کاناپه روبه روش اشاره زد
تند نشستم هر چه کمتر گاف بدم ، بهتر بود!
نسکافه شو از رو میز بلند کرد کوفتت شه الهی نمیتونی بگی یکی از اینا برای منم بیارن
_من دنبال پرستار ثابت میگردم ، کسی که بیست و چهار ساعته کنار بچه ها باشه
+بله میدونم
_خیلیا اومدن و سر دو_سه روزه استعفا دادن
بچه ها پرستار دوست ندارن اما برای تربیت شون لازمه
، شما سابقه کاری دارین؟!
+راستش یه مدت تو بهداری کار میکردم .
ابرو هاش پرید بالا
_به عنوان یک هفته آزمایشی کار میکنی ، اگه اوکی بودی قرار داد رو میبندیم ،
بعد رو به زنی گفت
_بگو ، بچه ها بیان !
۴.۷k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.