fake kook
fake kook
part*۵۹
کوک: بابام داره زنگ میزنه
ا.ت: جوابش نده
کوک: میخوام جوابشو بدم الو
پ: الو پسرم خوبی
کوک: به تو هیچ ربطی نداره
پ: جونگکوک یه لحظه گوش بده
کوک: نمیخوام چون برام مهم نیست
پ: برگردین خونه
کوک: ما دیگه به اون جهنم برنمیگردیم الان تو بهشت خودمونیم
پ: کجایی
کوک: جایی که از نظر تو نباید باشم
پ: خب کجا
کوک: خونه مادرم
پ: الو جونگکوک
کوک: چته
پ: داری شوخی میکنی
کوک: نه بلاخره تونستم به ارزوم برسم کنار مادرم و همسرم و بچم باشم تو دیگه به من زنگ نزن
پ: ولی تو پسر منی
کوک: من پسرت نیستم چون تو پدرم نیستی
پ: جونگکوک اینکارو با من نکن قلبم ضعیفه
کوک: توهم خیلی سال قبل قلب منو شکستی با جدا کردن من از مادرم فک نکن برنده ای چون همه چیزی که الان داری ماله منه فعلا برای خودت تا یه چند ماه دیگه
پ: جونگکوک جونگکوک
کوک: وایی گلوم درد اومد چقدر باهاش بحث کردم
ا.ت: بیا این اب بخور
کوک: مرسی راستی ا.ت
ا.ت: جانم
کوک: دیگه نمیتونیم باهم باشیم داره دیر میشه ها
ا.ت: منظورت چیه
کوک: تا فردا ازدواج کنیم
ا.ت: 😂فردا به این زودی
کوک: خب پس فردا اینو نه نیار
ا.ت: پس فردا خب نمیدونم
کوک: نظرت چیه درمورد ازدواج بامن اصلا میخوای کنی
ا.ت: چرا نخوام
کوک: پس مبارکه مامان
م.ک: جانم
کوک: پس فردا دعوتی
م.ک: کجا
کوک: عروسی
م.ک: عروسی کی
کوک: منو ا.ت
م.ک: عالیه که
ا.ت: 😊😊
م.ک: مبارک باشه بر پسرم و عروسم
ا.ت: فردا برای بقیه زنگ میزنیم
کوک: باشه
ا.ت: خب بخواب
کوک:باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
part*۵۹
کوک: بابام داره زنگ میزنه
ا.ت: جوابش نده
کوک: میخوام جوابشو بدم الو
پ: الو پسرم خوبی
کوک: به تو هیچ ربطی نداره
پ: جونگکوک یه لحظه گوش بده
کوک: نمیخوام چون برام مهم نیست
پ: برگردین خونه
کوک: ما دیگه به اون جهنم برنمیگردیم الان تو بهشت خودمونیم
پ: کجایی
کوک: جایی که از نظر تو نباید باشم
پ: خب کجا
کوک: خونه مادرم
پ: الو جونگکوک
کوک: چته
پ: داری شوخی میکنی
کوک: نه بلاخره تونستم به ارزوم برسم کنار مادرم و همسرم و بچم باشم تو دیگه به من زنگ نزن
پ: ولی تو پسر منی
کوک: من پسرت نیستم چون تو پدرم نیستی
پ: جونگکوک اینکارو با من نکن قلبم ضعیفه
کوک: توهم خیلی سال قبل قلب منو شکستی با جدا کردن من از مادرم فک نکن برنده ای چون همه چیزی که الان داری ماله منه فعلا برای خودت تا یه چند ماه دیگه
پ: جونگکوک جونگکوک
کوک: وایی گلوم درد اومد چقدر باهاش بحث کردم
ا.ت: بیا این اب بخور
کوک: مرسی راستی ا.ت
ا.ت: جانم
کوک: دیگه نمیتونیم باهم باشیم داره دیر میشه ها
ا.ت: منظورت چیه
کوک: تا فردا ازدواج کنیم
ا.ت: 😂فردا به این زودی
کوک: خب پس فردا اینو نه نیار
ا.ت: پس فردا خب نمیدونم
کوک: نظرت چیه درمورد ازدواج بامن اصلا میخوای کنی
ا.ت: چرا نخوام
کوک: پس مبارکه مامان
م.ک: جانم
کوک: پس فردا دعوتی
م.ک: کجا
کوک: عروسی
م.ک: عروسی کی
کوک: منو ا.ت
م.ک: عالیه که
ا.ت: 😊😊
م.ک: مبارک باشه بر پسرم و عروسم
ا.ت: فردا برای بقیه زنگ میزنیم
کوک: باشه
ا.ت: خب بخواب
کوک:باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۱.۶k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.