میسرایم عشق تو با چشم اشکبارم گلم

میسرایم عشق تو با چشم اشکبارم گلم
می نشینی بردل و برروی اشعارم گلم
اسم تو دردفترم چون عطر گل مستم کند
از شمیم و بوی تو من زنده انگارم گلم
عشق تومانند باران برکویرم جاری است
این کویر از لطف تو گردیده گلزارم گلم
هر چه ایام میرود عشق تو افزون میشود
خشت به خشت عشق توچیدم بدل دارم گلم
دل پراز درد است و غم جانم بلب آمد عزیز
هم بروز و هم شبم هم خواب وبیدارم گلم
روزگارم شد سیه از گیسوی مشکین تو
دیده ای بیتاب و در بندت گرفتارم گلم
ای نگارم دست کم حال پریشانم ببین
روزگارم را ببین در شعر بیمارم گلم
میزنندم دیگران با چوب طعنه بی امان
گرچه میسوزم ولی آن را خریدارم گلم
دیدگاه ها (۳۳)

ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮﺍﻡﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﺯ ﻧﮑﻦ ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ...

شمیمی دیگر از عود و گل عنبر نمی آیدشرابی غیر خون امشب در این...

برده طاقت از دلم روی مَهَت زیبای مناز شقایق ها سَری ای تک گُ...

دلـم را می بری هر دم ولی آهسته آهستهفـراوان می کنـی دردم ولی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط