داشتم از بیخوابی جون میدادم

داشتم از بیخوابی جون میدادم
همینجوری که صندلی ماشینو میدادم عقب که بخوابم
گفتم میدونی آدما کی صادق ترن؟
گفت صادق؟
دراز کشیدم کاپشنو انداختم رو خودم گفتم اره صادق،
گفت وقتی مستن؟؟
گفتم نه
آدما وقتی خستن صادق ترن
الان خیلی خستم
گفت خب که چی؟؟
گفتم هیچی دوست دارم...

۲۱:۲۳'
۰۰/۵/۱

#کاف_میم
دیدگاه ها (۱)

‏انگاری از یه پرتگاه افتاده باشم ‏وسط راه یه تیکه از لباسم گ...

دلم میخواست الان یه جای خیلی دور باشم پشت فرمون تو جاده و آه...

دی‍‌روز بال‍اخر‍ہ اوم‍‌َد پی‍‌شم ..اوم‍‌َد رُو ت‍‌ختم بغ‍‌لم...

غیرتی ک خیلی از مردا حتی نمی‌دونن چی هس غیرتی ک داره روز ب ر...

( زندگی تباه من )«فصل دوم»&۷«ویو چاوومین»(از روی مبل بلند شد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط