حمایتمون نشه پارت ۸
از دید نویسنده
شوگا و سوفیا با استرس پشت در نشسته بودن تا شاید خبری بشه
در حالی که دخترک داستان ما داشت با مرگ دست و پنجه نرم میکرد و سعی میکرد جون بچه که ثمره عشق ممنوعه بود رو نجات بده
چشماشو آروم باز کرد درد داشت ولی به پای درد قلبش نمیرسید
مغزش به دنبال سرنخی بود که بفهمه کجاست
نور شدید داشت به چشمش برخورد میکرد صدای باز شدن در اومد
دکتر: او به هوش اومدین
: بچم بچم
دکتر: حالش خوبه نگران نباشید خون ریزی طبیعی بوده
میشه به شوگا بگید بیاد
دکتر :البته
شوگا وارد شد
#قبل اینکه جیزی بگی وکیل ته آزادش کرد داره میاد اینجا خیلی نگرانته
شوگا باید یه چیزی بهت بگم ولی به تهیونگ نگو
#چیزی شده
شنیدم که وقتی تهیونگ با تلفن حرف میزد به یکی میگفت بیبی پیام پیشت و وقتی زایمان کردم قراره پامو ببره پیش اون زنه
#ببین لینا یه جیزی میگم چون حقته بدونی ولی به هیچکس نگو که من بهت گفتم
تهیونگ
تهیونگ چی؟
_سلام
#او تهیونگ اومدی
_بچه چیزیش نشده که؟(با نگارنی)
با چیزی که گفت بغض کردم چرا اول حال منو نپرسید
خوبه
#تهیونگ لینا بخاطر تو اینجوری شده بعل بجای لینا اول حال بچه رو میپرسی
_ام چیزه ببخشید حواسم نبود
اشکال نداره )با بغض)
#من میرم بیرون شما حرف بزنید
تهیونگ نشئت روی صندل و دستمو گرفت
_عشقم ببخشید من واقعا نمیخواستم اونجوری بگم من چون میدونستم تو قوی هستی اول حال بچه رو پرسیدم
مهم نیست منو ببر خونه از اینجا متنفرم
_باشه الان هماهنگ میکنم بریم
منتظر پارت بعد باشید یعنی تهیونگ چش شده بود اون دختره کی بوده واقعا لینا رو دوست داره یا فقط برای بچست؟
کاری از ادمین لارا و نویسنده
شوگا و سوفیا با استرس پشت در نشسته بودن تا شاید خبری بشه
در حالی که دخترک داستان ما داشت با مرگ دست و پنجه نرم میکرد و سعی میکرد جون بچه که ثمره عشق ممنوعه بود رو نجات بده
چشماشو آروم باز کرد درد داشت ولی به پای درد قلبش نمیرسید
مغزش به دنبال سرنخی بود که بفهمه کجاست
نور شدید داشت به چشمش برخورد میکرد صدای باز شدن در اومد
دکتر: او به هوش اومدین
: بچم بچم
دکتر: حالش خوبه نگران نباشید خون ریزی طبیعی بوده
میشه به شوگا بگید بیاد
دکتر :البته
شوگا وارد شد
#قبل اینکه جیزی بگی وکیل ته آزادش کرد داره میاد اینجا خیلی نگرانته
شوگا باید یه چیزی بهت بگم ولی به تهیونگ نگو
#چیزی شده
شنیدم که وقتی تهیونگ با تلفن حرف میزد به یکی میگفت بیبی پیام پیشت و وقتی زایمان کردم قراره پامو ببره پیش اون زنه
#ببین لینا یه جیزی میگم چون حقته بدونی ولی به هیچکس نگو که من بهت گفتم
تهیونگ
تهیونگ چی؟
_سلام
#او تهیونگ اومدی
_بچه چیزیش نشده که؟(با نگارنی)
با چیزی که گفت بغض کردم چرا اول حال منو نپرسید
خوبه
#تهیونگ لینا بخاطر تو اینجوری شده بعل بجای لینا اول حال بچه رو میپرسی
_ام چیزه ببخشید حواسم نبود
اشکال نداره )با بغض)
#من میرم بیرون شما حرف بزنید
تهیونگ نشئت روی صندل و دستمو گرفت
_عشقم ببخشید من واقعا نمیخواستم اونجوری بگم من چون میدونستم تو قوی هستی اول حال بچه رو پرسیدم
مهم نیست منو ببر خونه از اینجا متنفرم
_باشه الان هماهنگ میکنم بریم
منتظر پارت بعد باشید یعنی تهیونگ چش شده بود اون دختره کی بوده واقعا لینا رو دوست داره یا فقط برای بچست؟
کاری از ادمین لارا و نویسنده
۳.۷k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.