پارت
♥️🌻♥️🌻♥️
🌻♥️🌻♥️
♥️🌻♥️
🌻♥️
♥️
🌻 #پارت_42🎈
🐣 #مغرور_عاشق_کش💕
من: اولین و آخرین بارت باشه که دنبال منی ! بی شعور!
ارسلان: بهتر از منو میخوای پیدا کنه دختره احمق؟؟؟
من: اره گوه خوردنش به تو نیومده!
میخواستم پاشم برم که پاشد و دستمو گرفت!
ارسلان: الان کاری میکنم که دیگه خودت قسمم بدی که مال من شی!
فهمیدم چی میگه واسه همون سعی کردم فرار کنم!
داشتم میرفتم که دستمو گرفتو کشید!
من: ولم کن عوضی ولممم کن!
ارسلان: بشین سرجات دختر عوضی!
تف کردم تو صورتش !
یهو با تموم توانش کوبید تو صورتم!
دردم گرفت!
ولی به روم نیاوردم و تموم نفرتو تو چشام ریختم و بهش خیره شدم وگفتم: وقتی به شاهان بگم حالیت میشه!
ارسلان: نمیزارم زنده بمونی!
یهو محکم هولم داد! سرممحکم خورد به دسته مبل و جلو چشام سیاهی رفت و....
"شاهان" :
میخواستم از شهر خارج بشم که آخرین بار خواستم با گوشیم همه چیو چککنم و با خیال راحت برم!
دوربینارو یکی یکی چک کردم!
چیز مشکوکی به نظر نمیومد!
دوربینای خونه رو باز کردم!
ارسلان اونجا بود!
انگار داشتن با تمنا سر موضوعی بحث میکردن!
بیخیال شدم! میخواستم دوربینو ببندم که یهو دیدم ارسلان سیلی به صورت تمنا زد و پشت سرش محکم هولش داد و سرتمنا با دسته مبل برخورد کرد و بیحال رو زمین افتاد!
گوشی از دستم افتاد و با عجله از ماشین پیاده شدم!
دویدم و وارد عمارت شدم! دیدم که ارسلان داره تمنا رو بغل میکنه تا ببره بالا!
رفتم و از پشت پیرهنشو گرفتمو کشیدم!
برگشت و با دیدن من گرخید!
داد زدم: چ غلطیییی کردی عوضیییی؟؟
و مشتمو تو صورتش رها کردم!
--•-•-•---❀•♥•❀---•-•-•--
♡ @noveI_home
🌻♥️🌻♥️
♥️🌻♥️
🌻♥️
♥️
🌻 #پارت_42🎈
🐣 #مغرور_عاشق_کش💕
من: اولین و آخرین بارت باشه که دنبال منی ! بی شعور!
ارسلان: بهتر از منو میخوای پیدا کنه دختره احمق؟؟؟
من: اره گوه خوردنش به تو نیومده!
میخواستم پاشم برم که پاشد و دستمو گرفت!
ارسلان: الان کاری میکنم که دیگه خودت قسمم بدی که مال من شی!
فهمیدم چی میگه واسه همون سعی کردم فرار کنم!
داشتم میرفتم که دستمو گرفتو کشید!
من: ولم کن عوضی ولممم کن!
ارسلان: بشین سرجات دختر عوضی!
تف کردم تو صورتش !
یهو با تموم توانش کوبید تو صورتم!
دردم گرفت!
ولی به روم نیاوردم و تموم نفرتو تو چشام ریختم و بهش خیره شدم وگفتم: وقتی به شاهان بگم حالیت میشه!
ارسلان: نمیزارم زنده بمونی!
یهو محکم هولم داد! سرممحکم خورد به دسته مبل و جلو چشام سیاهی رفت و....
"شاهان" :
میخواستم از شهر خارج بشم که آخرین بار خواستم با گوشیم همه چیو چککنم و با خیال راحت برم!
دوربینارو یکی یکی چک کردم!
چیز مشکوکی به نظر نمیومد!
دوربینای خونه رو باز کردم!
ارسلان اونجا بود!
انگار داشتن با تمنا سر موضوعی بحث میکردن!
بیخیال شدم! میخواستم دوربینو ببندم که یهو دیدم ارسلان سیلی به صورت تمنا زد و پشت سرش محکم هولش داد و سرتمنا با دسته مبل برخورد کرد و بیحال رو زمین افتاد!
گوشی از دستم افتاد و با عجله از ماشین پیاده شدم!
دویدم و وارد عمارت شدم! دیدم که ارسلان داره تمنا رو بغل میکنه تا ببره بالا!
رفتم و از پشت پیرهنشو گرفتمو کشیدم!
برگشت و با دیدن من گرخید!
داد زدم: چ غلطیییی کردی عوضیییی؟؟
و مشتمو تو صورتش رها کردم!
--•-•-•---❀•♥•❀---•-•-•--
♡ @noveI_home
- ۱.۲k
- ۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط