پارت

♥️🌻♥️🌻♥️
🌻♥️🌻♥️
♥️🌻♥️
🌻♥️
♥️
🌻 #پارت_43🎈
🐣 #مغرور_عاشق_کش💕

به خودش اومد و اونم ی‌ه مشت تو صورت من کوبید!
عصبی شدم و تا میخورد زدمش!
میون دعوا بخاطر دست زخمیم دو سه تا قشنگ خوردم که از گوشه ابروم خون میومد!
دیگ بی حال رو زمین بود!
به سمت تمنا رفتم و تو آغوشم گرفتمش و سریع از عمارت بیرون اومدم و سوارش کردم ماشین و با تموم سرعت به سمت بیمارستان روندم ماشینو!
به یکی از بچه ها زنگ زدم که برن از خونه جمعش کنن!
تو راه هی خدا خدا میکردم ک چیزیش نشه!
بعد ۱۵ دقیقه رسیدم و بغلش کردمو بردمش داخل بیمارستان شهر!
بردنش تو اتاق و منم بیرون اتاق نشستمو دستمو رو صورتم گذاشتم!
همش‌تقصیر منه عوضی بود!
با اینکه متوجه نگاه های کثیف ارسلان شده بودم ولی بازم تمنا رو با اون تو ی خونه ول کردم و رفتم!
نمیخواستم به زور نگهش دارم!
ولی اگه میرفتو و همه چیو لو میداد چی؟؟
کل زندگیمو و کارو بارم به باد میرفت!
یکم بعد دکتر اومد و با دیدنش بلند شدم!
دکتر: جناب اشراف زاده خطر رفع شده ولی امکان داره تاثیرات عصبی زیادی روشون داشته باشه!‌ممکنه مدت هاا مثل دیوونه ها رفتار کنه! یا شایدم تاثیرشو‌ کمتر نشون بده! خلاصه به مراقبت زیادی نیاز داره!
من: خیلی جدیه مشکلش؟؟؟
دکتر: مونده به اثرش! باید دارو هاشو منظم مصرف کنه ک حالش خوب بشه!
من: ممنون!
به سمت اتاقش رفتم!
بیهوش بود!
کنارش نشستم!
دختره لجباز ! همیشه کلی مشکل و بلا به بار میاره!
شیطونه میگف ولش کن بره...!
۴ ساعتی از بی هوش بودنش میگذشت که دیدم داره چشاشو باز میکنه!
من: تمنا‌.؟؟ خوبی؟؟؟
با دیدن من اخم کرد گف: من اینجا چیکار میکنم؟؟
من: هیچی نیست تموم شد!
تمنا: کثافت! گمشو همش تصقیر توعه! عوضی!

--•-•-•---❀•♥•❀---•-•-•--
@noveI_home
دیدگاه ها (۰)

♥️🌻♥️🌻♥️🌻♥️🌻♥️♥️🌻♥️🌻♥️♥️🌻 #پارت_44🎈🐣 #مغرور_عاشق_کش💕من: هیس ...

♥️🌻♥️🌻♥️🌻♥️🌻♥️♥️🌻♥️🌻♥️♥️🌻 #پارت_45🎈🐣 #مغرور_عاشق_کش💕حالم خوب...

♥️🌻♥️🌻♥️🌻♥️🌻♥️♥️🌻♥️🌻♥️♥️🌻 #پارت_42🎈🐣 #مغرور_عاشق_کش💕من: اولی...

♥️🌻♥️🌻♥️🌻♥️🌻♥️♥️🌻♥️🌻♥️♥️🌻 #پارت_40🎈🐣 #مغرور_عاشق_کش💕باز هم ب...

Part;2۸________________________________سوهو؛ امر کنید قربانج...

تصادف عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط