چند پارتی جیمین
چند پارتی جیمین
وقتی دوست پسرته و میخواد بیاد خواستگاریت ولی تو هر بار که حرفشو وسط میاری بحثو عوض میکنی....اما(علامت ا.ت- علامت جیمین+)
پارت۱
ویو ا.ت
من ۲۳سالمه ودرسمم تموم شده....۲سالی میشه با جیمین تو رابطم و خب من و اون تو یه رستورانه گرون قیمت باهم اشنا شدیم ....راستش جیمین رییس اون رستوران بود و منم برای استخدام رفته بودم تا دستیار اشپز باشم ...اونا به سختگیری زیاد مشهور بودن ولی غذاهاش اونقدر تعریف داشت که فقط وفقط افراده ثروتمندو قدرتمند میتونستن حتی توش قدم بزارن.....و من بیش ازحد برای اون رستوران و افرادش معمولی بودم....همه میگفتن پسره جوونی رییسه این رستورانه مجلله و پدرش یکی از پولدارای کشوره.....با سختی و کلی تلاش استخدامم کردن ۱ماهی از کارم میگذشت و من حتی ۱بار از دور رییسه این رستورانو ندیدم.....تا اینکه اون برای چک کردن همه چیزه رستوران اومد و خب یجورایی تا دیدمش قلبم ایستاد.. اون واقعا...واقعا با کت و شلواری که پوشیده بود جذاب تر به نظر میومد....از اون روز که همو دیدیم اون بیشتر به رستوران سر میزد و این باعث تعجبه خیلی ها بود ....تا بعد از چند ماه که به هم علاقه پیدا کرده بودیم بهم اعتراف کرد و منم ...خب قبول کردم!....دوسال گذشت و منو معاونه شخصی خودش کرده بود و روز به روز علاقمون نسبت به هم بیشتر میشد..و تقریبا هم دیگه اینو میدونستن...امروز قرار بود برم خونه جیمین چون گفته بود کارش مهمه...ساعت۱۱:۳۰ صبح بود که دیدم برام پیام فرستاده
+ من منتظرمااا..نمیای عزیزم؟...یا میخوای بیام دنبالت؟(پیام)
-(گوشیمو برداشتمو جوابشو دادم) موچیه من احساس نمیکنی زوده؟ ...قرار بود عصر بیام (و ارسال و زدم...فورا جواب داد)
+ خب الان میگم همین الان بیا چون دلم برات تنگشده خوشملم...میدونم دیشب هم همو دیدیم ولی من دلم برات تنگ شده عسلم(پیام)
- باشه عزیزم من یکم دیگه تاکسی میگیرم میام.. چون گشنمه(پیامم بهش)
+من ناهار سفارش دادم ...تو فقط بیا قشنگم(پیام)
حمایتتت لاوممممممم : )
وقتی دوست پسرته و میخواد بیاد خواستگاریت ولی تو هر بار که حرفشو وسط میاری بحثو عوض میکنی....اما(علامت ا.ت- علامت جیمین+)
پارت۱
ویو ا.ت
من ۲۳سالمه ودرسمم تموم شده....۲سالی میشه با جیمین تو رابطم و خب من و اون تو یه رستورانه گرون قیمت باهم اشنا شدیم ....راستش جیمین رییس اون رستوران بود و منم برای استخدام رفته بودم تا دستیار اشپز باشم ...اونا به سختگیری زیاد مشهور بودن ولی غذاهاش اونقدر تعریف داشت که فقط وفقط افراده ثروتمندو قدرتمند میتونستن حتی توش قدم بزارن.....و من بیش ازحد برای اون رستوران و افرادش معمولی بودم....همه میگفتن پسره جوونی رییسه این رستورانه مجلله و پدرش یکی از پولدارای کشوره.....با سختی و کلی تلاش استخدامم کردن ۱ماهی از کارم میگذشت و من حتی ۱بار از دور رییسه این رستورانو ندیدم.....تا اینکه اون برای چک کردن همه چیزه رستوران اومد و خب یجورایی تا دیدمش قلبم ایستاد.. اون واقعا...واقعا با کت و شلواری که پوشیده بود جذاب تر به نظر میومد....از اون روز که همو دیدیم اون بیشتر به رستوران سر میزد و این باعث تعجبه خیلی ها بود ....تا بعد از چند ماه که به هم علاقه پیدا کرده بودیم بهم اعتراف کرد و منم ...خب قبول کردم!....دوسال گذشت و منو معاونه شخصی خودش کرده بود و روز به روز علاقمون نسبت به هم بیشتر میشد..و تقریبا هم دیگه اینو میدونستن...امروز قرار بود برم خونه جیمین چون گفته بود کارش مهمه...ساعت۱۱:۳۰ صبح بود که دیدم برام پیام فرستاده
+ من منتظرمااا..نمیای عزیزم؟...یا میخوای بیام دنبالت؟(پیام)
-(گوشیمو برداشتمو جوابشو دادم) موچیه من احساس نمیکنی زوده؟ ...قرار بود عصر بیام (و ارسال و زدم...فورا جواب داد)
+ خب الان میگم همین الان بیا چون دلم برات تنگشده خوشملم...میدونم دیشب هم همو دیدیم ولی من دلم برات تنگ شده عسلم(پیام)
- باشه عزیزم من یکم دیگه تاکسی میگیرم میام.. چون گشنمه(پیامم بهش)
+من ناهار سفارش دادم ...تو فقط بیا قشنگم(پیام)
حمایتتت لاوممممممم : )
- ۱.۸k
- ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط