سرنوشت
#سرنوشت
#Part۱۲۵
شوکه شدم از حرفش این چی بود سر صبحی حالا چی بگم اره خوب دوس دارم باهاش ازدواج کنم پس بله رو بگم؟ با صداش رشته افکارم پاره شد
ــ یعنی نمیخای نخایم بزور عقدت میکنم خب تا امشب منتظر میمونم بهم جواب بدی
سری تکون دادم که گونمو بوس کوچولویی کردو گفت
ــ امروز نمیخاد بیای سرکار بشین فک کن جواب منو بده
مث منگلا فقط نگاه میکردم رفتو درو پشت سرش بست منکه اولو اخر جوابم بله اس پس میخام امشب هم تولدشو جشن بگیرم هم جوابمو بهش بگم درسته از تولدش چند روز گذشته ولی میخام خودم براش تولد بگیرم رفتم خونه خودم یه هودی شلوار روشم یه پالتو کرم رنگ پوشیدم کتونیامو پام کردمو از خونه زدم بیرون اول از همه باید کیک سفارش میدادم پس بسمت شیرینی فروشی رفتم کیکی سفارش دادم و از یه مغازه که داخلش لوازم تولد و اینجور چیزا بود دوتا کلاه تولد و کمی بادکنک و شرشره و خلاصه خرت و پرتای زیادی خریدم از مغازه اومدم بیرون قصد داشتم تو خونه خودش جشن بگیرم پس دوباره به خونه برگشتم ومشغول تزیین خونه شدم بادکنک های مشکی و قرمز رو یکی یکی باد کردم و گوشه خونه گذاشتم تزیین خونه که تموم شد بفکر شام شدم میدونستم تهیونگ دوکبوکی و کیک برنج دوس داره دست بکار شدم و غذارم گذاشتم رو گاز شعلشو کم کردم باید یه لباس خوشگلم بپوشم بسمت خونه خودم رفتم تو کمدم دنبال لباس مناسب میگشتم چشممو یه لباس برنگ کالباسی تیره که استیناش کمی پف داشت گرفت از کمد درش اوردم تا بالای زانوم بود یقشم هفتی بود ساعت تقریبا 7 بعد از ظهر بود و تهیونگ 1ساعت دیگه میومد لباسو پوشیدم موهامو باز گذاشتم پایین موهامو فر های درشت دادم چتری هامو مرتب رو پیشونیم ریختم و رفتم سراغ ارایش کمی مرطوب کننده به صورتم زدم کرم پودرو هم برداشتم...
#Part۱۲۵
شوکه شدم از حرفش این چی بود سر صبحی حالا چی بگم اره خوب دوس دارم باهاش ازدواج کنم پس بله رو بگم؟ با صداش رشته افکارم پاره شد
ــ یعنی نمیخای نخایم بزور عقدت میکنم خب تا امشب منتظر میمونم بهم جواب بدی
سری تکون دادم که گونمو بوس کوچولویی کردو گفت
ــ امروز نمیخاد بیای سرکار بشین فک کن جواب منو بده
مث منگلا فقط نگاه میکردم رفتو درو پشت سرش بست منکه اولو اخر جوابم بله اس پس میخام امشب هم تولدشو جشن بگیرم هم جوابمو بهش بگم درسته از تولدش چند روز گذشته ولی میخام خودم براش تولد بگیرم رفتم خونه خودم یه هودی شلوار روشم یه پالتو کرم رنگ پوشیدم کتونیامو پام کردمو از خونه زدم بیرون اول از همه باید کیک سفارش میدادم پس بسمت شیرینی فروشی رفتم کیکی سفارش دادم و از یه مغازه که داخلش لوازم تولد و اینجور چیزا بود دوتا کلاه تولد و کمی بادکنک و شرشره و خلاصه خرت و پرتای زیادی خریدم از مغازه اومدم بیرون قصد داشتم تو خونه خودش جشن بگیرم پس دوباره به خونه برگشتم ومشغول تزیین خونه شدم بادکنک های مشکی و قرمز رو یکی یکی باد کردم و گوشه خونه گذاشتم تزیین خونه که تموم شد بفکر شام شدم میدونستم تهیونگ دوکبوکی و کیک برنج دوس داره دست بکار شدم و غذارم گذاشتم رو گاز شعلشو کم کردم باید یه لباس خوشگلم بپوشم بسمت خونه خودم رفتم تو کمدم دنبال لباس مناسب میگشتم چشممو یه لباس برنگ کالباسی تیره که استیناش کمی پف داشت گرفت از کمد درش اوردم تا بالای زانوم بود یقشم هفتی بود ساعت تقریبا 7 بعد از ظهر بود و تهیونگ 1ساعت دیگه میومد لباسو پوشیدم موهامو باز گذاشتم پایین موهامو فر های درشت دادم چتری هامو مرتب رو پیشونیم ریختم و رفتم سراغ ارایش کمی مرطوب کننده به صورتم زدم کرم پودرو هم برداشتم...
۷.۷k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.