پارت۹۲
پارت۹۲
فقط سری تکون دادم که بی مقدمه شروع کرد به توضیح دادن
شوگا: جریان خیل پیچیدست ولی قابله درکه
جریان از اونجا شروع شد که هه را برگشت و مامانم منو مجبور به ازدواج باهاش کرد
از اونجایی که هه را تظاهر کرد که منو بخاظر آورده و مثل سابق دوستم داره
اون رور ک تو خونمون دیدیمش میخاستم آتیشش بزنم
داد و هوار راه بندازم
ولی بعدش پشیمون شدم و تصمیم گرفتم آروم آروم انتقام این چند
سال و ازش بگیرم
اول سیع کردم که نشون بدم عاشقشم
پس برای اینکار مجبور بودم تورو نادیده بگیرم و نشون بدم که دوستت ندارم
درحالی که من خیلی وقت بود قلبم و به تو واگذار کرده بودم
حتی بارها خاستم بهت بگم و چقد با خودم کلنجار رفتم
ولی خب من مغرور تر از این حرفا بودم و خلاصه غرورم نذاشت
ولی بالاخره تصمیم گرفتم که بتت بگم
دیقا همون روزی تصمیم گرفتم بهت بگم که تو از خونه فرار کردی و حتی به من فرصت توضیح دادنم ندادی
البته بهت حق میدم شاید اگه منم بودم و اون حرفارو میشنیدم فرار میکردم
ات این سه سال جایی نبوده که من دنبالت نگردم
حقیقتش نمیدونم بدونی یا نه
ولی هه را عضق اول و بچکی های من بود که فقط بخاطر هوسش
باهام بود و هول بازیاش
که خیلی راحت منو پیچوند و گنارم گذاشت
ولی بعد ها مامانم عفریتم وقتی بوی پول های پیش از اندازه من به مشامش خرد تصمیم گرف هرطور شده اونارو از چنگم دربیارع
و چه کسی بهتر از هه را که همه جهان میدونستن من عاشق و دل باختشم
پس از طریق هه را تصمیم گرفتن پوزه منو به خاک ب مالن
بدون اینکه بدونن من خیلی وقته هه را و انداختم دور و دیکه اون پسر ساده دل و بدبخت تو سری خور نیستم
ولی نقشه های رویاییشون و خراب نکردم و مثل سابق بع همچی ادامه دادم
و رفتم تو نقش بازی گردن
اونا فکر میکردن من همچنان با جین قهرم بدون اینکه بدونن
اونه که دارع بهم کمک میکنه
ولی من نمیدونستم اون کسی که داره از پشت بهم خنجر میزنه تهیونکه
و وقتی فهمیدم تو رو دزدیه تو نمیدونی که من چه کارها که نکردم
همخ جای کره رو دنبال تو گشتم
ولی هیچ اثری ازت نبود
من اول ازدواج با هه را رو رد کردم ولی بار با اصرار های مامانم رو به رو شدم
ایندفه تصمیم گرفتم واقعا باهاش ازدواج کنم
ولی ن با عشق و علاقه
بلکه بتونم بهش نزدیک بشم و تو رو پیدا کنم
چون میدونستم هه را همه جیک و پوک تهیونگ رو میدونه
من یکسال بعد گم شدنت بالاخره با هه را ازدواج کردم
ولی هر کدوم با انکخ ازدواج کرده بودم ولی زندگی خدمون رو داشنیم..
خب خب دیگ من برم تا سال دیگ بای🤣👋
فقط سری تکون دادم که بی مقدمه شروع کرد به توضیح دادن
شوگا: جریان خیل پیچیدست ولی قابله درکه
جریان از اونجا شروع شد که هه را برگشت و مامانم منو مجبور به ازدواج باهاش کرد
از اونجایی که هه را تظاهر کرد که منو بخاظر آورده و مثل سابق دوستم داره
اون رور ک تو خونمون دیدیمش میخاستم آتیشش بزنم
داد و هوار راه بندازم
ولی بعدش پشیمون شدم و تصمیم گرفتم آروم آروم انتقام این چند
سال و ازش بگیرم
اول سیع کردم که نشون بدم عاشقشم
پس برای اینکار مجبور بودم تورو نادیده بگیرم و نشون بدم که دوستت ندارم
درحالی که من خیلی وقت بود قلبم و به تو واگذار کرده بودم
حتی بارها خاستم بهت بگم و چقد با خودم کلنجار رفتم
ولی خب من مغرور تر از این حرفا بودم و خلاصه غرورم نذاشت
ولی بالاخره تصمیم گرفتم که بتت بگم
دیقا همون روزی تصمیم گرفتم بهت بگم که تو از خونه فرار کردی و حتی به من فرصت توضیح دادنم ندادی
البته بهت حق میدم شاید اگه منم بودم و اون حرفارو میشنیدم فرار میکردم
ات این سه سال جایی نبوده که من دنبالت نگردم
حقیقتش نمیدونم بدونی یا نه
ولی هه را عضق اول و بچکی های من بود که فقط بخاطر هوسش
باهام بود و هول بازیاش
که خیلی راحت منو پیچوند و گنارم گذاشت
ولی بعد ها مامانم عفریتم وقتی بوی پول های پیش از اندازه من به مشامش خرد تصمیم گرف هرطور شده اونارو از چنگم دربیارع
و چه کسی بهتر از هه را که همه جهان میدونستن من عاشق و دل باختشم
پس از طریق هه را تصمیم گرفتن پوزه منو به خاک ب مالن
بدون اینکه بدونن من خیلی وقته هه را و انداختم دور و دیکه اون پسر ساده دل و بدبخت تو سری خور نیستم
ولی نقشه های رویاییشون و خراب نکردم و مثل سابق بع همچی ادامه دادم
و رفتم تو نقش بازی گردن
اونا فکر میکردن من همچنان با جین قهرم بدون اینکه بدونن
اونه که دارع بهم کمک میکنه
ولی من نمیدونستم اون کسی که داره از پشت بهم خنجر میزنه تهیونکه
و وقتی فهمیدم تو رو دزدیه تو نمیدونی که من چه کارها که نکردم
همخ جای کره رو دنبال تو گشتم
ولی هیچ اثری ازت نبود
من اول ازدواج با هه را رو رد کردم ولی بار با اصرار های مامانم رو به رو شدم
ایندفه تصمیم گرفتم واقعا باهاش ازدواج کنم
ولی ن با عشق و علاقه
بلکه بتونم بهش نزدیک بشم و تو رو پیدا کنم
چون میدونستم هه را همه جیک و پوک تهیونگ رو میدونه
من یکسال بعد گم شدنت بالاخره با هه را ازدواج کردم
ولی هر کدوم با انکخ ازدواج کرده بودم ولی زندگی خدمون رو داشنیم..
خب خب دیگ من برم تا سال دیگ بای🤣👋
۶.۰k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.