پارت ۲
ویو منشی
خب قرص تحریک کننده کجاس آها پیداش کردم خب دارم برات آقای کوک (نیش خند)
ویو کوک
(بچه ها علامت منشی@اینه )
داشتم به رفتار دیروزم فکر میکردم که چقدر با لونا بد رفتاری کردم با خودم گفتم امشب حتما باید از دل لونا در بیارم تو فکر بودم که دیدم در باز شد و یونا (منشی شو میگه)ظاهر شد
کوک.بلد نیستین در بزنین؟؟
@ببخشید(مظلوم)
کوک.خب کارت؟؟
@براتون نسکافه آوردم
اومد جلو و نسکافه رو گذاشت رو میز و گفت
@یکم بخورین ببینین خوشمزه ست آخه دفعه اولمه
کوک.بروو حالا میخورم بعدا
@نه الان بخورین خواهش(کیوت)
هوفی کشیدم و نسکافه رو خوردم
کوک.اوم خوشمزه ست.
دیدم منشی اومد سمتم
@اون خوشمزه ست یا من؟
کوک.نمیدونم چرا احساس میکنم یک جوری شدم
ویو لونا
بعد از ساعت ها گریه بلند شدم و یک شلوار بک سیاه و یک نیم تنه سفید پوشیدم و یک ارایش ملایم کردم که تالو نباشه گریه کردم و شونه ای به موهای بلندم زدم و دم اسبی بستم کیفم رو برداشتم همراه گوشیم و از اتاق اومدم پایین و رفتم سمت در از خونه خارج شدم سوار ماشینی که آنلاین گرفتم شدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم
چند مین بعد
رسیدم بیمارستان رفتم جای منشی که ازش وقت گرفتم
لونا سلام خانم جئون هستم
^سلام بفرمایین تو
لونا.ممنون
رفتم سمت در و دست های سردم رو بردم و درو باز کردم
دکتر.سلام بفرمایین(اشاره به صندلی)
لونا.سلام (اسطراب)
رفتم رو صندلی نشستم که دکتر گف
دکتر.خب مشکلاتون چیه؟
لونا.راستش این چند روز خیلی حالم بده سر گیجه دارم و..(من نمیدونم علام بارداری چیه داداش به بزرگیه خودتون ببخشین)
دکتر.خب باید شما روی آیت تخت دراز بکشید تا من ببینم
لونا .بلند شدم با اضطراب روی تخت دراز کشیدم
(از زبان ادمین)
دکتر بلند شد و لونا رو چک کرد
دکتر.تبریک میگم خانم شما ۴هفته ست که بارداری
لونا.چ..چی(تعجب)
دکتر.بله شما یک مادر هستین
لونا.خیلی ممنون
از در خارج شدم تا تونستم از بیمارستان دور شدم
نمیدونم الان باید خوشحال باشم یا ناراحت؟
بهترین کار اینه برم پیش کوک و بهش بگم که داره پدر میشه یک تاکسی گرفتم و رفتم محل کار جونگ کوک
چند مین بعد
رسیدم اونجا اما منشیش نبود رفتم داخل با چیزی که دیدم خشکم زد...
خب خدت ن میدونین که ادمین تون کروم داره یاع یاع🤣🤣
بای👋
خب قرص تحریک کننده کجاس آها پیداش کردم خب دارم برات آقای کوک (نیش خند)
ویو کوک
(بچه ها علامت منشی@اینه )
داشتم به رفتار دیروزم فکر میکردم که چقدر با لونا بد رفتاری کردم با خودم گفتم امشب حتما باید از دل لونا در بیارم تو فکر بودم که دیدم در باز شد و یونا (منشی شو میگه)ظاهر شد
کوک.بلد نیستین در بزنین؟؟
@ببخشید(مظلوم)
کوک.خب کارت؟؟
@براتون نسکافه آوردم
اومد جلو و نسکافه رو گذاشت رو میز و گفت
@یکم بخورین ببینین خوشمزه ست آخه دفعه اولمه
کوک.بروو حالا میخورم بعدا
@نه الان بخورین خواهش(کیوت)
هوفی کشیدم و نسکافه رو خوردم
کوک.اوم خوشمزه ست.
دیدم منشی اومد سمتم
@اون خوشمزه ست یا من؟
کوک.نمیدونم چرا احساس میکنم یک جوری شدم
ویو لونا
بعد از ساعت ها گریه بلند شدم و یک شلوار بک سیاه و یک نیم تنه سفید پوشیدم و یک ارایش ملایم کردم که تالو نباشه گریه کردم و شونه ای به موهای بلندم زدم و دم اسبی بستم کیفم رو برداشتم همراه گوشیم و از اتاق اومدم پایین و رفتم سمت در از خونه خارج شدم سوار ماشینی که آنلاین گرفتم شدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم
چند مین بعد
رسیدم بیمارستان رفتم جای منشی که ازش وقت گرفتم
لونا سلام خانم جئون هستم
^سلام بفرمایین تو
لونا.ممنون
رفتم سمت در و دست های سردم رو بردم و درو باز کردم
دکتر.سلام بفرمایین(اشاره به صندلی)
لونا.سلام (اسطراب)
رفتم رو صندلی نشستم که دکتر گف
دکتر.خب مشکلاتون چیه؟
لونا.راستش این چند روز خیلی حالم بده سر گیجه دارم و..(من نمیدونم علام بارداری چیه داداش به بزرگیه خودتون ببخشین)
دکتر.خب باید شما روی آیت تخت دراز بکشید تا من ببینم
لونا .بلند شدم با اضطراب روی تخت دراز کشیدم
(از زبان ادمین)
دکتر بلند شد و لونا رو چک کرد
دکتر.تبریک میگم خانم شما ۴هفته ست که بارداری
لونا.چ..چی(تعجب)
دکتر.بله شما یک مادر هستین
لونا.خیلی ممنون
از در خارج شدم تا تونستم از بیمارستان دور شدم
نمیدونم الان باید خوشحال باشم یا ناراحت؟
بهترین کار اینه برم پیش کوک و بهش بگم که داره پدر میشه یک تاکسی گرفتم و رفتم محل کار جونگ کوک
چند مین بعد
رسیدم اونجا اما منشیش نبود رفتم داخل با چیزی که دیدم خشکم زد...
خب خدت ن میدونین که ادمین تون کروم داره یاع یاع🤣🤣
بای👋
۱۱.۰k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.