ات درحال خوردن سوپ بود که لوفی زمزمه کردهعی شنکس کاش بب

ا/ت درحال خوردن سوپ بود که لوفی زمزمه کرد:هعی شنکس کاش ببینمت
ا/ت سوپ توی گلوش پرید و با همون حالت گفت:شن.. کس؟
*نقطه علامت سرفه س*
لوفی:آ.. آره چطور؟!
ا/ت:تو.. تو شنکس و میشناسی؟
همه گی حیرون به ا/ت و لوفی خیره بودن
لوفی از صندلیش بلند شد و با تعجب توی چشمای ا/ت زل زد
لوفی:میشناسمش... تو از کجا میشناسی؟!
ا/ت هم از روی صندلیش بلند شد و رو بروی لوفی وایساد و نگاهش کرد
ا/ت:اون..اون مرد منو بزرگ کرد..
لوفی:چییییی...مگه تو توی کدوم جزیره بزرگ شدی
ا/ت:جزیره ی داون..
لوفی:چ..چی؟
ا/ت:بیخیال تو ک اونجا نبودی ن؟
لوفی: ذوق شدیدی کرد و ا/ت و محکم بقل کرد
لوفی: باورم نمیشه منو تو تو ی جزیره بودیم
واسا
خودشو از بقل ا/ت کشید بیرون
پس اون مرد برای تو مثل پدره..آره؟
ا/ت: دقیقا مثل یه پدر
لوفی خنده ای کرد و گفت: اونم انگیزه ی منه، الگومه، این کلاه هم مال اونه
و لوفی کللللل ماجراش و با شنکس برای ا/ت تعریف کرد
لوفی: تو هم بگو چجوری باهاش آشنا شدی
ا/ت:خب من توی کوچه ها بزرگ شدم و وقتی بچه بودم مادر پدرم نخواستنم...
وقتی یروز همینجوری داشتم برای خودم میگشتم.. شنکس پیدام کرد
بهم آب و غذا داد
بهم خونه و مکان داد
و......( حالا هر خاطره ای خدتون میخاید بزارید 🚶🏼‍♀️)
لوفی: ک اینطور...
پایانننن
پارت بعدی شرط نداره فردا میزارم:)
بوز بای💗
دیدگاه ها (۱۸)

#مثلث_عشقی #پارت_چهارم گومننننن میدونم دیر شدಥ_ಥپرش زمانی ب ...

#بر_روی_آب_ها #پارت_دوم ا/ت:ناهار؟ الان؟ سانجی:عیزم شما خودت...

باورم نمیشه قشنگام...هنوز یه هفته نشده....هفتادتایی شدنمون م...

سرنوشت "p,27..کوک : پس بپر بالا حاضر شوو .ا/ت : باشییی.ا/ت ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط