بر روی آب ها
#بر_روی_آب_ها
#پارت_دوم
ا/ت:ناهار؟ الان؟
سانجی:عیزم شما خودتو ناراحت نکن توی معده ی این یه سیاه چاله ست
ا/ت: خنده*
ا/ت رو به روبین:میشه کمی از خاطراتون و برام بگی
روبین:لبخند*حتما
روبین:خب ما به جزیره ای ب اسم جزیره ی آسمان رفته بودیم.......
ا/ت و روبین داشتن صحبت میکردن، زورو هم خواب بود، سانجی هم مشغول پخت و پز بود، اوزوپ هم داشت روی صلاح جدیدش کار میکرد، لوفی و چوپر هم داشتن منظره ی بیرون کشتی رو نگاه میکردن، نامی هم مشغول نقشه کشیدن بود
همه چی ساکت و آروم بود تا اینکه نامی داد زد:قراره طوفان شدیدی بیاد بادبان هارو باز کنید زورو بیدار شوووووو
روبین:بقیش و بعدا تعریف میکنم و به بیرون اتاق رفت
ا/ت هم پشت سر روبین از اتاق بیرون اومد
ا/ت:چخبره؟
نامی:قراره طوفان بیاد یه چیزیو محکمم بگیر
ا/ت هم روی کف کشتی نشست و یچیزی ( نمیدونم چی خودتون تصور کنید یچیزیو🚶🏼♀️)
رو محکم نگه داشت
زورو و سانجی در حال باز کردن بادبان ها بودن لوفی و چوپر هم کمکشون میکردن
نامی:سانجی سان، فرمون به سمت ساعت نمیدونم چند بچرخون ( خب انتظار دارید قشنگ دقیق بگم؟ مگه من مسیر یابم؟ 🚶🏼♀️)
سانجی:چشم نامی جان
سانجی رفت تا فرمون و بچرخونه و چوپر جای سانجی رو گرفت
ا/ت:نامی جان کاری از من بر میاد؟
نامی :نه ا/ت چان الان طوفان و رد میکنیم
پرش زمانی به پایان طوفان
ا/ت تو شک مونده
لوفی:بابا چیزی نیست ا/ت چان ما ازین طوفانا زیاد داشتیم
سانجی در حال پختن سوپ برای ا/ت بلکه از تو شک در بیاد:ای لوفی یه دقه لال شو ( 😂)
ا/ت:ینی چی داشتیم غرق میشدیمممم
نامی در حال مالش دادن دست ا/ت
میفهمم چی میگی ولی باید عادت کنی
الان همینجاها لنگر میندازیم و برمیگردیم به جزیره تا ببیتیم چخبره اونجا
سانجی:ا/ت چان این سوپو بخور خوب شی و مثل همیشه با نگاه (♥ω♥*)*
ا/ت:ممنون سانجی سان
پایانننننننن
10 لایک 10 کامنت واس پارت بعدی🚶🏼♀️
بوز بهتون بایییی
#پارت_دوم
ا/ت:ناهار؟ الان؟
سانجی:عیزم شما خودتو ناراحت نکن توی معده ی این یه سیاه چاله ست
ا/ت: خنده*
ا/ت رو به روبین:میشه کمی از خاطراتون و برام بگی
روبین:لبخند*حتما
روبین:خب ما به جزیره ای ب اسم جزیره ی آسمان رفته بودیم.......
ا/ت و روبین داشتن صحبت میکردن، زورو هم خواب بود، سانجی هم مشغول پخت و پز بود، اوزوپ هم داشت روی صلاح جدیدش کار میکرد، لوفی و چوپر هم داشتن منظره ی بیرون کشتی رو نگاه میکردن، نامی هم مشغول نقشه کشیدن بود
همه چی ساکت و آروم بود تا اینکه نامی داد زد:قراره طوفان شدیدی بیاد بادبان هارو باز کنید زورو بیدار شوووووو
روبین:بقیش و بعدا تعریف میکنم و به بیرون اتاق رفت
ا/ت هم پشت سر روبین از اتاق بیرون اومد
ا/ت:چخبره؟
نامی:قراره طوفان بیاد یه چیزیو محکمم بگیر
ا/ت هم روی کف کشتی نشست و یچیزی ( نمیدونم چی خودتون تصور کنید یچیزیو🚶🏼♀️)
رو محکم نگه داشت
زورو و سانجی در حال باز کردن بادبان ها بودن لوفی و چوپر هم کمکشون میکردن
نامی:سانجی سان، فرمون به سمت ساعت نمیدونم چند بچرخون ( خب انتظار دارید قشنگ دقیق بگم؟ مگه من مسیر یابم؟ 🚶🏼♀️)
سانجی:چشم نامی جان
سانجی رفت تا فرمون و بچرخونه و چوپر جای سانجی رو گرفت
ا/ت:نامی جان کاری از من بر میاد؟
نامی :نه ا/ت چان الان طوفان و رد میکنیم
پرش زمانی به پایان طوفان
ا/ت تو شک مونده
لوفی:بابا چیزی نیست ا/ت چان ما ازین طوفانا زیاد داشتیم
سانجی در حال پختن سوپ برای ا/ت بلکه از تو شک در بیاد:ای لوفی یه دقه لال شو ( 😂)
ا/ت:ینی چی داشتیم غرق میشدیمممم
نامی در حال مالش دادن دست ا/ت
میفهمم چی میگی ولی باید عادت کنی
الان همینجاها لنگر میندازیم و برمیگردیم به جزیره تا ببیتیم چخبره اونجا
سانجی:ا/ت چان این سوپو بخور خوب شی و مثل همیشه با نگاه (♥ω♥*)*
ا/ت:ممنون سانجی سان
پایانننننننن
10 لایک 10 کامنت واس پارت بعدی🚶🏼♀️
بوز بهتون بایییی
۴.۰k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.