پارت ۹۶

جونگ‌کوک بدون اینکه به اعتراض‌های ات اهمیت بده، محکم بغلش می‌کنه و شروع می‌کنه از پله‌ها بالا رفتن.
ات با اخم و کلافگی دستشو روی شونه‌ی جونگ‌کوک می‌کوبه:
– «بذار زمین! سنگین نیستم که خودم نمی‌تونم بیام.»

جونگ‌کوک با همون لحن سرد و جدی، بدون اینکه حتی نگاهش کنه، می‌گه:
– «نه. زیادی لجبازی. بذار حداقل یه بار کسی کارت رو راحت کنه.»

ات باز شروع می‌کنه به تقلا کردن، اما جونگ‌کوک حتی تکون هم نمی‌خوره.
تهیونگ از پایین پله‌ها با خنده صداشون می‌زنه:
– «جونگ‌کوک، مواظب باش نیفتی! اون‌وقت باید برای هر دوتاتون سوپ درست کنم!»

ات زیر لب غر می‌زنه: «دیوونه‌ست این!» و آروم‌تر می‌شه.

وقتی به اتاق می‌رسن، جونگ‌کوک آروم ولی با جدیت می‌ذارتش روی تخت.
خم می‌شه جلو، توی چشم‌هاش نگاه می‌کنه و خیلی سرد می‌گه:
– «دیدی؟ گفتم نمی‌تونی.»

ات با عصبانیت بالش رو پرت می‌کنه سمتش و پشتشو می‌کنه بهش:
– «خفه شو!»

جونگ‌کوک بدون اینکه واکنش خاصی نشون بده، همون بالش رو برمی‌داره، روی تخت خودش می‌ذاره و دراز می‌کشه. یه لبخند خیلی ریز گوشه‌ی لبش میاد، ولی سریع محو می‌شه.
دیدگاه ها (۱)

پارت ۹۷

پارت ۹۸

پارت ۹۵

پارت ۹۴

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

رمان عشق و نفرتپارت4جونگ کوک از شرکت برگشت ات: سلامجونگ کوک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط