پارت 13 فیک جیهوپ( ببخشید دیر شد) 😓
ویو هوبی
شام رو خوردیم و خوابیدیم فردا شد
نه اینجوری نمیشه باید یه بادیگارد برای ا. ت بگیریم نمی تونم خونه تنهایی جاش بزارم زنگ زدم به نامجون دو تا بادیگارد جلوی در خونه ام استخدام کردم تا از ا. ت محافظت کنند وقت هایی که م خونه نیستم. قراره امروز با نامجون دوربین ها رو چک کنیم دوس ندارم به پلیس بگم راستش می خوام اول کلی کتکش بزنم عوضی رو بعد تحویل پلیس میدم
پرش زمانی ------>
_هی نامجون فیلم رو زوم کن ببین میتونی پلاک رو بخونی
*خیلی تاره... باید برای جونگ کوک بفرستم ( جونگ کوک اینجا مثلا تو کار کامپیوتر و اینا ماهره)
_باشه بفرست
*صبر کن اقای جانگ باید بهش زنگ بزنم وگرنه جواب نمیده
_باشهههه هر کاری میکنی فقط زووود
*الو کوک. نامجونم یه عکس برات میفرستم کیفیت رو درست کن و بفرست برام
& او نامجون سلام باشه
*آقای جانگ کوک گفت الان میفرستم
_...
*او فرستاد
_ بده ببینم
* این شمارشه( 57B790)
_ کی میریم دنبالش؟
*هر زمانی شما بگید
_ الان
*بله؟!.. الان.. اما
_اما نداریم نامجون به کمکت احتیاج دارم ا. ت خونه تنهاست
*... چشم قربان
_خوبه.. پس همین الان ردیابی کن ببین الان ماشینه کجاس
*عممم... یه لحظه... بله.. پیداش کردم... الان ماشین تو منطقه جونگ کیونگه( از خودم درآوردم)
_پاشو پاشو بریم بچه ها رو هم خبرای کن( منظورش دارودسته شه)
*بله
ویو هوبی
به سمت منطقه حرکت کردیم... یه جای خارج از شهر بود ... خلوت بود و یه خونه متروکه توی وسط یه دشت بزرگ که ماشین هم اتفاقا دم در همون خونه بود
از ماشین پیاده شدیم بچه ها دور تا دور خونه رو محاصره کردند و نامجون با پا درو باز کرد ، که دید عده ای مرد گنده منده نشستن و دارن ق.مار میکنن و ال.کل میخورن که با دیدن ما اسلحه ها هاشون رو از جیب درآوردن و روبرو ما گرفتن اول مبارزه کردن بعد بچه ها یکی یکی رو له و پاره کردند و فقط رئیسشون مونده بود... که نامجون خواست طرفش بره و حمله کنه بهش اما جلوشو گرفتم و خودم وارد عمل شدم
اسل.حه رو کشیدم و روبرو مغزش گرفتم و آروم نزدیکش شدم و به دیوار چشپوندمش
_ هی لعنتی.. از کی دستور میگری ها؟
•تو دیگه کدوم خری هستی اینجا چیکار میکنی؟؟!!
_من؟... صب کن ببینم... من همونی ام که میخواستی همسر و بچه ام رو بکشییی( داد)
*هی آقای جانگ آروم باشید
_ نامجون از من انتظار داری آروم باشم؟!!! میکشمش لعنتییی روووو ( به سمتش حمله کردم و یه مشت خوابوندم تو گوشش و دماغش پر از خون شد)( همونطوری که پخش زمین شده بود یقه اش رو گرفتم)
_ یا میگی کار کی بوده یا همین حالا یه گلوله میخوابونم تو مغزت
*ههه.. من و میترسونیییی؟ عمرا بهت بگم
_( با پا یه لگد زدم به دهنش و دوباره افتاد)
_پس گفتی که نمی گم؟ آره؟ یا من اشتباه شنیدم؟!
*( خنده شیطانی) پسر ساده لوح دلم برات میسوزه
_ هوی وحشی!! خبر داری تا زر نزنی از این اتاق که بیرون نمیری هیچی، قراره تا زر بزنی کتک بخوری
*لعنتی...
_خب... تا میتونید کتکش بزنید اما
حواستون باشه نکشیدش بهش نیاز داریم ( این و آروم گفت)
جیهوپ بیرون از خونه رفت و دوستاش تا تونستن مرد رو کتک زدن و شکنجه ش دادن
بعد از نیم ساعت
* قربان انگار نمی خواد حرف بزنه...
_باشه بالاخره یه روز میگه.. به بچه ها بگو پیشش بمونن و بیشتر اذیتش کنن
*چشم
_خودتم برو خونه استراحت کن
*بله قربان
پرش زمانی--->
ویو ات
صدای در اومد داشتم فیلم میدیدم
او جیهوپ بود
+سلااام
چرا انقدر دیر اومدی
_ بیا ماجرا رو برات تعریف کنم
ادامه دارد...
شام رو خوردیم و خوابیدیم فردا شد
نه اینجوری نمیشه باید یه بادیگارد برای ا. ت بگیریم نمی تونم خونه تنهایی جاش بزارم زنگ زدم به نامجون دو تا بادیگارد جلوی در خونه ام استخدام کردم تا از ا. ت محافظت کنند وقت هایی که م خونه نیستم. قراره امروز با نامجون دوربین ها رو چک کنیم دوس ندارم به پلیس بگم راستش می خوام اول کلی کتکش بزنم عوضی رو بعد تحویل پلیس میدم
پرش زمانی ------>
_هی نامجون فیلم رو زوم کن ببین میتونی پلاک رو بخونی
*خیلی تاره... باید برای جونگ کوک بفرستم ( جونگ کوک اینجا مثلا تو کار کامپیوتر و اینا ماهره)
_باشه بفرست
*صبر کن اقای جانگ باید بهش زنگ بزنم وگرنه جواب نمیده
_باشهههه هر کاری میکنی فقط زووود
*الو کوک. نامجونم یه عکس برات میفرستم کیفیت رو درست کن و بفرست برام
& او نامجون سلام باشه
*آقای جانگ کوک گفت الان میفرستم
_...
*او فرستاد
_ بده ببینم
* این شمارشه( 57B790)
_ کی میریم دنبالش؟
*هر زمانی شما بگید
_ الان
*بله؟!.. الان.. اما
_اما نداریم نامجون به کمکت احتیاج دارم ا. ت خونه تنهاست
*... چشم قربان
_خوبه.. پس همین الان ردیابی کن ببین الان ماشینه کجاس
*عممم... یه لحظه... بله.. پیداش کردم... الان ماشین تو منطقه جونگ کیونگه( از خودم درآوردم)
_پاشو پاشو بریم بچه ها رو هم خبرای کن( منظورش دارودسته شه)
*بله
ویو هوبی
به سمت منطقه حرکت کردیم... یه جای خارج از شهر بود ... خلوت بود و یه خونه متروکه توی وسط یه دشت بزرگ که ماشین هم اتفاقا دم در همون خونه بود
از ماشین پیاده شدیم بچه ها دور تا دور خونه رو محاصره کردند و نامجون با پا درو باز کرد ، که دید عده ای مرد گنده منده نشستن و دارن ق.مار میکنن و ال.کل میخورن که با دیدن ما اسلحه ها هاشون رو از جیب درآوردن و روبرو ما گرفتن اول مبارزه کردن بعد بچه ها یکی یکی رو له و پاره کردند و فقط رئیسشون مونده بود... که نامجون خواست طرفش بره و حمله کنه بهش اما جلوشو گرفتم و خودم وارد عمل شدم
اسل.حه رو کشیدم و روبرو مغزش گرفتم و آروم نزدیکش شدم و به دیوار چشپوندمش
_ هی لعنتی.. از کی دستور میگری ها؟
•تو دیگه کدوم خری هستی اینجا چیکار میکنی؟؟!!
_من؟... صب کن ببینم... من همونی ام که میخواستی همسر و بچه ام رو بکشییی( داد)
*هی آقای جانگ آروم باشید
_ نامجون از من انتظار داری آروم باشم؟!!! میکشمش لعنتییی روووو ( به سمتش حمله کردم و یه مشت خوابوندم تو گوشش و دماغش پر از خون شد)( همونطوری که پخش زمین شده بود یقه اش رو گرفتم)
_ یا میگی کار کی بوده یا همین حالا یه گلوله میخوابونم تو مغزت
*ههه.. من و میترسونیییی؟ عمرا بهت بگم
_( با پا یه لگد زدم به دهنش و دوباره افتاد)
_پس گفتی که نمی گم؟ آره؟ یا من اشتباه شنیدم؟!
*( خنده شیطانی) پسر ساده لوح دلم برات میسوزه
_ هوی وحشی!! خبر داری تا زر نزنی از این اتاق که بیرون نمیری هیچی، قراره تا زر بزنی کتک بخوری
*لعنتی...
_خب... تا میتونید کتکش بزنید اما
حواستون باشه نکشیدش بهش نیاز داریم ( این و آروم گفت)
جیهوپ بیرون از خونه رفت و دوستاش تا تونستن مرد رو کتک زدن و شکنجه ش دادن
بعد از نیم ساعت
* قربان انگار نمی خواد حرف بزنه...
_باشه بالاخره یه روز میگه.. به بچه ها بگو پیشش بمونن و بیشتر اذیتش کنن
*چشم
_خودتم برو خونه استراحت کن
*بله قربان
پرش زمانی--->
ویو ات
صدای در اومد داشتم فیلم میدیدم
او جیهوپ بود
+سلااام
چرا انقدر دیر اومدی
_ بیا ماجرا رو برات تعریف کنم
ادامه دارد...
- ۳.۷k
- ۱۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط