خوشبختی چیز عجیبی نبود

خوشبختی چیز عجیبی نبود
گلدان‌ها را از گلخانه به خانه آوردیم
روی خاک تازه جنگل پای آن شمعدانی عاشق دست کشیدم
و پناه بردیم به طلوع
در شرجی خاطره
خوشبختی چیز عجیبی نبود
فاصله‌ی میان دو فنجان چای
و لبخندی که
فردا روز تلخی نیست
اما این بوسه‌های بارانی
باشد برای روز نبودن
خوشبختی چیز عجیبی نبود...


‌ ‌
دیدگاه ها (۱)

دلمان کوچک استولی آنقدر جا دارد که برای عزیزی که دوستش داریم...

مهم نیست که دوستداشتمو تو دوستم نداشتی مهم فردایست که دوستم ...

ڪاش می توانستم عشق را بنویسماز جوانه زدنشاز زنجیری که به پا ...

" آموختم "تلافی کردن از انرژی خودم می کاهد. " آموختم "گاهی ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط