پارت شونزدهم / part16
پارت شونزدهم / part16
#تهیونگ
داد میزدمو خواهش میکردم ولی رفت..
یه اشغال به تمام معنا بود مگه به کی رحم کرده بود که به من بکنه؟ حرفام راست بود به عنوان یک پلیس از فضای بسته میترسیدم
و حالم بد میشد.
هی نفس عمیقی میکشیدم
چیکار باید بکنم؟
...
#جونکوک
از پله ها پایین میرفتم..ته دلم حس خوبی نداشتم
به کف زمین که پر شیشه بود خیره شدم
_نامجون؟ جیمین؟
دستامو از جیبم در اوردمو مشتی به دیوار کوبیدم.
نامجون : قرباان مشکلی پیش اومده؟ اروم باشید.
جیمین : چرا اینجا اینجوریه.. قرررباننن!!
خواهش میکنم اروم باشید بگید چیشده؟
اون زن.یکه کجاست؟؟
جانکوک: اخراج اخراجججههه! میفهمید؟؟ شمام منو درک نمیکنید نمیفهمید من چی میخوام چی میگم!
نامجون: کسی نیست برای خدمتکاری..
جونکوک : لعنتی. برو..
و فکری به ذهنمرسید..
از پله ها سریع بالا رفتم
جیمین : قربا..
نامجون : هیس! خودش مثل اینکه کارشو بلده
جیمین : اینکه صد در صد..
تهیونگ :...
#تهیونگ
داد میزدمو خواهش میکردم ولی رفت..
یه اشغال به تمام معنا بود مگه به کی رحم کرده بود که به من بکنه؟ حرفام راست بود به عنوان یک پلیس از فضای بسته میترسیدم
و حالم بد میشد.
هی نفس عمیقی میکشیدم
چیکار باید بکنم؟
...
#جونکوک
از پله ها پایین میرفتم..ته دلم حس خوبی نداشتم
به کف زمین که پر شیشه بود خیره شدم
_نامجون؟ جیمین؟
دستامو از جیبم در اوردمو مشتی به دیوار کوبیدم.
نامجون : قرباان مشکلی پیش اومده؟ اروم باشید.
جیمین : چرا اینجا اینجوریه.. قرررباننن!!
خواهش میکنم اروم باشید بگید چیشده؟
اون زن.یکه کجاست؟؟
جانکوک: اخراج اخراجججههه! میفهمید؟؟ شمام منو درک نمیکنید نمیفهمید من چی میخوام چی میگم!
نامجون: کسی نیست برای خدمتکاری..
جونکوک : لعنتی. برو..
و فکری به ذهنمرسید..
از پله ها سریع بالا رفتم
جیمین : قربا..
نامجون : هیس! خودش مثل اینکه کارشو بلده
جیمین : اینکه صد در صد..
تهیونگ :...
۱۳.۸k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.