یک وجب از پنجره پرواز کن

یک وجب از پنجره پرواز کن
گوش مرا معرکه ی راز کن
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
قحطی حرف است سخن سال هاست
قفل زمان را بشکن سالهاست
پر شدم از درد شدن سالهاست
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
روز و شبم را به هم آمیختی
شعر چه کردی که بهم ریختم
#علیرضا_آذر
دیدگاه ها (۱)

ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوستهرچه آن به سر آیدم ز دست...

💠 🔅 💠 🔅 💠 🔅 💠 🔅 💠 🔅 💠 🔅 الا که از همگانت عزیزتر دارم...شکست...

همراه بسیار است، اما همدمی نیستمثل تمام غصه ها، این هم غمی ن...

سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم ...

با همه ی بی سر و سامانی امباز به دنبالِ #پریشانی امطاقتِ #فر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط