بلبل از هجران یارش درد دل آغاز کرد
بلبل از هجران یارش درد دل آغاز کرد
سوی مجهولات هستی چشم خود را باز کرد
سرخوش و نالان و مست و بیقرار از عشق گل
جانب جادو و سِحر لاله ها پرواز کرد
دیدمش سرگشته او را در میان بوستان
بر رفیق و نارفیقان بر ملای راز کرد
گل به درد آمد دلش از بیقراریهای او
زین سبب سجاده ها از بهر او دمساز کرد
سوی مجهولات هستی چشم خود را باز کرد
سرخوش و نالان و مست و بیقرار از عشق گل
جانب جادو و سِحر لاله ها پرواز کرد
دیدمش سرگشته او را در میان بوستان
بر رفیق و نارفیقان بر ملای راز کرد
گل به درد آمد دلش از بیقراریهای او
زین سبب سجاده ها از بهر او دمساز کرد
۳.۷k
۲۹ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.