شکلات تلخ پارت ۹
شکلات تلخ پارت ۹
بعدم گرفتم خوابیدم . صبح خیلی زود تر بیدار شدم یه لباس شیک اسپرت پوشیدم (عکسشو میزارم ) صبحونمو خوروم راه افتادم سمت مدرسه همه جمع شده بودن دم در مدرسه لیسون اومد سمتم لیسون :وای ببین چه خوشگل شدی نخورنت . ا.ت:تو هم خیلی خوشگل شدی لیسون :بیا بریم یونا شون اونجان . ا.ت:باشه بریم . رفتیم منتظر بودیم که جین و جیمین با شوگا و کوک و وی اومدن سمتمون . جین :وای ببین اینجا رو . به همشون سلام دادیم .کوک:سلام .ا.ت:سلام . با زم کوک یجوری نگاه میکرد خیلی راحت نبودم برای همین دست لیسون رو گرفتم گفتم بریم بستنی بخوریم . همه تعجب کردن . لیسون:حالا حتما باید بخوری ؟. ا.ت:اره خیلی هوس کردم . باهام اومد رفتیم که من وایستادم . لیسون :چرا وایستادی مگه بستنی نمیخوای ؟. ا.ت:نه . لیسون :پس چرا منو تا اینجا کشیدی ؟ . ا.ت:اونجا راحت نبودم کوک یجوری بهم نگاه میکرد . لیسون :ا.ت فکر کنم کوک یه حسی بهت داره ولی تو جدی نگیر . ا.ت:چی کوک 😂😂😂😂خیلی بانمکی اون حتا اون روز تهدیدم کرد حالا حس بهم داشته باشه عمرا . لیسون :اره بهتره اینجوری فکر کنی چون خوب تموم نمیشه . یدفعه صدای کوک رو از پشتم شنیدم . کوک:مگه بستنی نمیخواستین پس کو بستنیتون ؟. ا.ت :اه ... خب پشیمون شدیم . لیسون :ا.ت السا منو داره صدا میکنه من میرم . ا.ت:اه وایستا صدات نمیکنه وایستا منم میام . کوک:بزار بره چرا بر نگشتین سر جای خودتون . ا.ت:گفتیم اینجا وایستیم بهتره . کوک:عجب . ا.ت :خب من برم پیش بچه ها . کوک:مگه نگفتی اینجا وایستی بهتره چرا داری میری . ا.ت:هیچی همینجوری اینجا تنهام برای همین . کوک:من پس چیم اینجا هویجم . ا.ت:نه منظورم این نبود . کوک:پس وایستا همینجا . ا.ت:اخه ... باشه . وایتاده بودیم همینطوری نگام میکرد . ا.ت:جای دیگه ای نیست نگاه کنی چرا همش به من نگاه میکنی . کوک :من هرجارو بخوام نگاه میکنم مشکلی داری؟. ا.ت:اره . کوک:خب اون مشکل خودته به من ربطی نداره . ا.ت:واقعا که . کوک:چیزی گفتی . ا.ت:نه .. نه نگفتم . کوک:خوبه بالاخره اوتوبوس اومد رفتیم سوار شدیم منو السا پیش هم نشستیم جیمین و کوک هم صندلی های سمت راست ما نشسته بودن داشتم خوراکی میخوردم که کوک دستشو کرد تو خوراکی من و یه مشت چیپس برداشت . ا.ت :بفرما چیپس اصلا خجالت نکش ها هر چقدر میخوای بردار. کوک :باشه . ا.ت:تو واقعا پرویی . کوک :پفک نداری . ا.ت:چرا دارم میخوای بدم هرچی میخوای بگو بدم . کوک :خب اون شیر موز تو کیفت رو بده . ا.ت :نخیرم اون مال خودمه . کوک:بدش به من برات میخرم . ا.ت:برای خودت بخر من الان میخوام بخورمش. برداشتمش نی رو کردم داخلش خوردم که از دستم کشیدش . ا.ت:چیکار میکنی . کوک:بهت گفتم بدش ندادی . بعدم کرد تو دهنش شروع کرد به خوردن اون الان داشت دهنی منو میخورد . ا.ت:حداقل دهنی نخور
#فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
بعدم گرفتم خوابیدم . صبح خیلی زود تر بیدار شدم یه لباس شیک اسپرت پوشیدم (عکسشو میزارم ) صبحونمو خوروم راه افتادم سمت مدرسه همه جمع شده بودن دم در مدرسه لیسون اومد سمتم لیسون :وای ببین چه خوشگل شدی نخورنت . ا.ت:تو هم خیلی خوشگل شدی لیسون :بیا بریم یونا شون اونجان . ا.ت:باشه بریم . رفتیم منتظر بودیم که جین و جیمین با شوگا و کوک و وی اومدن سمتمون . جین :وای ببین اینجا رو . به همشون سلام دادیم .کوک:سلام .ا.ت:سلام . با زم کوک یجوری نگاه میکرد خیلی راحت نبودم برای همین دست لیسون رو گرفتم گفتم بریم بستنی بخوریم . همه تعجب کردن . لیسون:حالا حتما باید بخوری ؟. ا.ت:اره خیلی هوس کردم . باهام اومد رفتیم که من وایستادم . لیسون :چرا وایستادی مگه بستنی نمیخوای ؟. ا.ت:نه . لیسون :پس چرا منو تا اینجا کشیدی ؟ . ا.ت:اونجا راحت نبودم کوک یجوری بهم نگاه میکرد . لیسون :ا.ت فکر کنم کوک یه حسی بهت داره ولی تو جدی نگیر . ا.ت:چی کوک 😂😂😂😂خیلی بانمکی اون حتا اون روز تهدیدم کرد حالا حس بهم داشته باشه عمرا . لیسون :اره بهتره اینجوری فکر کنی چون خوب تموم نمیشه . یدفعه صدای کوک رو از پشتم شنیدم . کوک:مگه بستنی نمیخواستین پس کو بستنیتون ؟. ا.ت :اه ... خب پشیمون شدیم . لیسون :ا.ت السا منو داره صدا میکنه من میرم . ا.ت:اه وایستا صدات نمیکنه وایستا منم میام . کوک:بزار بره چرا بر نگشتین سر جای خودتون . ا.ت:گفتیم اینجا وایستیم بهتره . کوک:عجب . ا.ت :خب من برم پیش بچه ها . کوک:مگه نگفتی اینجا وایستی بهتره چرا داری میری . ا.ت:هیچی همینجوری اینجا تنهام برای همین . کوک:من پس چیم اینجا هویجم . ا.ت:نه منظورم این نبود . کوک:پس وایستا همینجا . ا.ت:اخه ... باشه . وایتاده بودیم همینطوری نگام میکرد . ا.ت:جای دیگه ای نیست نگاه کنی چرا همش به من نگاه میکنی . کوک :من هرجارو بخوام نگاه میکنم مشکلی داری؟. ا.ت:اره . کوک:خب اون مشکل خودته به من ربطی نداره . ا.ت:واقعا که . کوک:چیزی گفتی . ا.ت:نه .. نه نگفتم . کوک:خوبه بالاخره اوتوبوس اومد رفتیم سوار شدیم منو السا پیش هم نشستیم جیمین و کوک هم صندلی های سمت راست ما نشسته بودن داشتم خوراکی میخوردم که کوک دستشو کرد تو خوراکی من و یه مشت چیپس برداشت . ا.ت :بفرما چیپس اصلا خجالت نکش ها هر چقدر میخوای بردار. کوک :باشه . ا.ت:تو واقعا پرویی . کوک :پفک نداری . ا.ت:چرا دارم میخوای بدم هرچی میخوای بگو بدم . کوک :خب اون شیر موز تو کیفت رو بده . ا.ت :نخیرم اون مال خودمه . کوک:بدش به من برات میخرم . ا.ت:برای خودت بخر من الان میخوام بخورمش. برداشتمش نی رو کردم داخلش خوردم که از دستم کشیدش . ا.ت:چیکار میکنی . کوک:بهت گفتم بدش ندادی . بعدم کرد تو دهنش شروع کرد به خوردن اون الان داشت دهنی منو میخورد . ا.ت:حداقل دهنی نخور
#فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
۲۴.۵k
۰۸ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.