شاهنامه ۲۳زال ورودابه
#شاهنامه #۲۳زال ورودابه
به زال و مهراب خبر رسید که شاه چه قصدی دارد . تمام شهر کابل پراز جنب و جوش شد بطوریکه حتی سیندخت و مهراب و رودابه هم ناامید شدند. زال خشمناک از کابل رفت خبر به سام رسیدزال نزدسام رفت و به پدر گفت : چرا زیر قولت زدی مگر قرار نبود که کام مرا برآوری؟ چرا به جنگ مهراب آمدی؟ سام وقتی سخنان فرزندش را شنید گفت : درست است که همه کار من با تو تاکنون از روی بیداد بوده است اما اکنون آرام گیر تا چاره ای
الان نامه ای به شاه می نویسم و بوسیله تو برایش می فرستم شاید شاه این کینه از دلش بیرون کند . زال کرنش نمود و برپدر آفرین گفت . سام نامه ای به شاه نوشت و در آن پس از ثنای خدا از خدماتش سخن گفت و تعریف کرد : من همیشه پیروزی ترا خواستم ولی همیشه من نیستم و بعد از من زال جای مرا می گیرد و تو از این پس از هنرهای او دلت شاد می شود . ولی حالا او خواسته ای از شاه دارد همانا شاه داستان من و زال و رفتار گذشته مرا با او می داند و من بعد از اینکه او را از البرز کوه آوردم قول دادم که هر آرزویی داشت برآورم. اکنون زال عاشق دختر مهراب شده است شاه نباید از او کینه ای به دل بگیرد چون جوان است و چنان رنجور شده که هرکس او را ببیند
من تنها همین پسر را دارم و آرزو دارم شاه جهان به این چاکر کمک کند. پس سام نامه را به زال داد و او را به سوی شاه روانه کرد . از آنسو وقتی این خبر به کابل رسید مهراب آشفته شد و تمام خشمی که از رودابه داشت بر سر سیندخت خالی کرد و گفت : من توانایی خشم شاه را ندارم تنها راه چاره این است که تو و رودابه را بکشم تا شاید شاه رام گردد و از جنگ دست بکشد . سیندخت به فکر فرورفت و بعد به مهراب گفت : راه چاره این است که من نزد سام روم و با او سخن گویم و قول گنج او را به تو دهم و از او زنهار بخواهم. اما ناراحتی من از جانب رودابه است باید به من قول دهی بلایی سر او نیاوری.
سیندخت خود را بیاراست و از کنج مهراب سیصدهزاردینار برداشت و به سوی سام رفت . وقتی به درگاه سام رسید خود را معرفی نکرد و گفت : فرستاده ای از طرف مهراب با طبقهای زر آمده است و پیامی آورده . سام متعجب شد که چرا زن فرستاده اند . با خود گفت که اگر زرها را بپذیرد شاه خشمناک می شود و اگر نپذیرد ممکن است زال ناراحت شود پس گفت : این پولها را به نام ماه کابلستان به زال می دهد . پس سیندخت به پهلوان گفت : مگر مهراب چه کرده که سر جنگ با او را داری و اگر مهراب گناهکار است گناه مردم کابل چیست؟ از خداوند بترس و کمر به خون ریختن مبند .
@hakimtoos
به زال و مهراب خبر رسید که شاه چه قصدی دارد . تمام شهر کابل پراز جنب و جوش شد بطوریکه حتی سیندخت و مهراب و رودابه هم ناامید شدند. زال خشمناک از کابل رفت خبر به سام رسیدزال نزدسام رفت و به پدر گفت : چرا زیر قولت زدی مگر قرار نبود که کام مرا برآوری؟ چرا به جنگ مهراب آمدی؟ سام وقتی سخنان فرزندش را شنید گفت : درست است که همه کار من با تو تاکنون از روی بیداد بوده است اما اکنون آرام گیر تا چاره ای
الان نامه ای به شاه می نویسم و بوسیله تو برایش می فرستم شاید شاه این کینه از دلش بیرون کند . زال کرنش نمود و برپدر آفرین گفت . سام نامه ای به شاه نوشت و در آن پس از ثنای خدا از خدماتش سخن گفت و تعریف کرد : من همیشه پیروزی ترا خواستم ولی همیشه من نیستم و بعد از من زال جای مرا می گیرد و تو از این پس از هنرهای او دلت شاد می شود . ولی حالا او خواسته ای از شاه دارد همانا شاه داستان من و زال و رفتار گذشته مرا با او می داند و من بعد از اینکه او را از البرز کوه آوردم قول دادم که هر آرزویی داشت برآورم. اکنون زال عاشق دختر مهراب شده است شاه نباید از او کینه ای به دل بگیرد چون جوان است و چنان رنجور شده که هرکس او را ببیند
من تنها همین پسر را دارم و آرزو دارم شاه جهان به این چاکر کمک کند. پس سام نامه را به زال داد و او را به سوی شاه روانه کرد . از آنسو وقتی این خبر به کابل رسید مهراب آشفته شد و تمام خشمی که از رودابه داشت بر سر سیندخت خالی کرد و گفت : من توانایی خشم شاه را ندارم تنها راه چاره این است که تو و رودابه را بکشم تا شاید شاه رام گردد و از جنگ دست بکشد . سیندخت به فکر فرورفت و بعد به مهراب گفت : راه چاره این است که من نزد سام روم و با او سخن گویم و قول گنج او را به تو دهم و از او زنهار بخواهم. اما ناراحتی من از جانب رودابه است باید به من قول دهی بلایی سر او نیاوری.
سیندخت خود را بیاراست و از کنج مهراب سیصدهزاردینار برداشت و به سوی سام رفت . وقتی به درگاه سام رسید خود را معرفی نکرد و گفت : فرستاده ای از طرف مهراب با طبقهای زر آمده است و پیامی آورده . سام متعجب شد که چرا زن فرستاده اند . با خود گفت که اگر زرها را بپذیرد شاه خشمناک می شود و اگر نپذیرد ممکن است زال ناراحت شود پس گفت : این پولها را به نام ماه کابلستان به زال می دهد . پس سیندخت به پهلوان گفت : مگر مهراب چه کرده که سر جنگ با او را داری و اگر مهراب گناهکار است گناه مردم کابل چیست؟ از خداوند بترس و کمر به خون ریختن مبند .
@hakimtoos
۷.۹k
۲۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.