part : 3۱
part : 3۱
ویو کوک (علامت کوک علامت ته _)
تو آشپز خونه داشتم غذا آماده میکردم و واسه خودم میخوندم که یهو دستی دور کمرم پیچید و منو محکم به خودش فشار داد ... از انگشتای کشیدش معلوم بود تهیونگه
_میدونستی من دارم میمیرم
سریع با ترس برگشتم سمتش
+ چی....چی....چیشده هاااا؟
_چته چرا اینجوری میکنی
+ تو میگی دارم میمیرم ....بعد ....بعد
_هی پسرم..... آروم باش من که واقعا نمیمیرم دیوونه..... آنقدر صدات....صورتت....حرکاتت جذاب و خوشگله که قلبم تحملش رو نداره من منظورم این بود
نفسی از آسودگی کشیدم ..... یه دونه زدم به شونش
+هیااااا فکر نمیکنی من سکته میکنم ؟
از کمرم گرفت و بغلم کرد
_نترس من فعلا فعلا نا نمیمیرم ....تاروزی که تو رسما مال من بشی من نمیمیرم
قلبم داشت تند تند میزدم ..... من...من ..قراره واسه تهیونگ بشم ..... یعنی ....اونم واسه من میشه .... ما تا آخر عمر باهم زندگی میکنیم؟
+من...من چجوری مال تو میشم
_با..هم...ازدواج میکنیم
یهو زدم زیر خنده
+واییی پسر تو چقدر شوخی .... عاخه چجوری میشه ارباب کیم تهیونگ با پسر کسی که بهش بدهکاره ازدواج کنه
_حالا بشین ببین تو مال من میشی برامم مهم نیست مردم چی میگن
+ بیا ..... بیا بشین غذا بخوریم
_خوب..... ببینم پسرکم چه کردههه
شروع کردیم به غذا خوردن و حرف زدن تهیونگ داشت برام از خاطرات سفرش میگفت و منم داشتم با ذوغ به حرفاش گوش میدادم .
(بچه ها واقعا نتم آخراشه بعید میدونم فردا بتونم پارت بزارم ولی سعی خودمو میکنم . 🫠)
ویو کوک (علامت کوک علامت ته _)
تو آشپز خونه داشتم غذا آماده میکردم و واسه خودم میخوندم که یهو دستی دور کمرم پیچید و منو محکم به خودش فشار داد ... از انگشتای کشیدش معلوم بود تهیونگه
_میدونستی من دارم میمیرم
سریع با ترس برگشتم سمتش
+ چی....چی....چیشده هاااا؟
_چته چرا اینجوری میکنی
+ تو میگی دارم میمیرم ....بعد ....بعد
_هی پسرم..... آروم باش من که واقعا نمیمیرم دیوونه..... آنقدر صدات....صورتت....حرکاتت جذاب و خوشگله که قلبم تحملش رو نداره من منظورم این بود
نفسی از آسودگی کشیدم ..... یه دونه زدم به شونش
+هیااااا فکر نمیکنی من سکته میکنم ؟
از کمرم گرفت و بغلم کرد
_نترس من فعلا فعلا نا نمیمیرم ....تاروزی که تو رسما مال من بشی من نمیمیرم
قلبم داشت تند تند میزدم ..... من...من ..قراره واسه تهیونگ بشم ..... یعنی ....اونم واسه من میشه .... ما تا آخر عمر باهم زندگی میکنیم؟
+من...من چجوری مال تو میشم
_با..هم...ازدواج میکنیم
یهو زدم زیر خنده
+واییی پسر تو چقدر شوخی .... عاخه چجوری میشه ارباب کیم تهیونگ با پسر کسی که بهش بدهکاره ازدواج کنه
_حالا بشین ببین تو مال من میشی برامم مهم نیست مردم چی میگن
+ بیا ..... بیا بشین غذا بخوریم
_خوب..... ببینم پسرکم چه کردههه
شروع کردیم به غذا خوردن و حرف زدن تهیونگ داشت برام از خاطرات سفرش میگفت و منم داشتم با ذوغ به حرفاش گوش میدادم .
(بچه ها واقعا نتم آخراشه بعید میدونم فردا بتونم پارت بزارم ولی سعی خودمو میکنم . 🫠)
۷.۸k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.