به چشمهایم زل زد و گفت با هم درستش می کنیم

[ به چشمهایم زل زد و گفت: "با هم درستش می کنیم"...
چه لذتی داشت این "با هم"... حتی اگر با هم هیچ چیزی هم درست نمی‌شد، حتی اگر تمام سرمایه‌ام بر باد می‌رفت، حسی که به واژه‌ی #"با_هم" داشتم را با هیچ چیزی در این دنیا معاوضه نمی‌کردم. تنها کسی که وحشت تنهایی را درک کرده باشد، می‌تواند حس من را در آن لحظات درک کند ..! ❤❤
#خاصترین
دیدگاه ها (۱)

«🌻🔗»⸤بستگي‌ به‍ جمعش و آدماش داره‍ وگرنه‍ من تويِ بیشتر جمعا...

_يچيزۍميخوآم.نميدونَم چۍدقيقاً.يہ چيزۍميخوآم ڪہ حِسش شبيہ حِ...

‹‹ بماند ڪه ندارمت ..بماند ڪه هنوز دلم برایت تنگ است ..بماند...

نزار قبانی میگه : «من هیچوقت احساس ناتوانی نمیکنم، مگر وقتی ...

به چشم‌هایم زل زد و گفت: «با هم درستش می‌کنیم». چه لذتی داشت...

#داستان_شبشبی مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دکان نجاری م...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط