فیک عمارت نفرین شده
فیک : عمارت نفرین شده
پارت : 1
(ویو ا/ت)
,تو باید به اون خونه بری
+ولی مامان من نمیخوام برم
,من دیگه کاری ندارم اونا پول رو واریز کردن و من هم واریز کردم برای بدهکار ها حالا هم برو تو اتاقت وسایلت رو جمع کن امروز بعد از ظهر میان دنبالت
+ولی
,گفتم برو تو اتاقت (عصبی و بلند)
+آه باشه
چطور تونست منو بفروشه من واقعاً شک دارم که اون پدرم رو دوست داشته خدا کنه آدمای اون خونه باهام خوب باشن بابی حوصلگی وسایلم رو جمع کردم وسایلی که پدرم برام خریده بود نه اونایی که این اعفریته خریده بود خوب به هر حال کارم تموم شد و آنقدر گریه کردم که خوابن برد غرق خواب بودم که با صدای تق تق در اتاق بیدار شدم مامانم بود یا بهتر بگم فرشته ی عذابم
, دختر دیونه چرا جواب نمیدی پاشو آمدن دنبالت پاشو دیگه
+خدایا کمکم کن ( آروم)
+ باشه بابا آمدم
فوری پاشدم لباسام رو عوض کردم و ساکم رو برداشتم و رفتم بیرون که با چند تا مرد گنده رو به رو شدم مرد تقریباً 30 یا 40 رو بهم گفت
*نیازی به آوردن وسایل نداری اونجا همه چی برات فراهم کردن
+ولی
*ببریدش
....: چشم
+ اما عکس پدرم داخل کیفمه
لعنتی حالا چیکار کنم دیگه هیچ عکسی از پدرم ندارم از وقتی پدرم رفت دیگ هیچ خبری ازش نشنیدم که بعد 4 سال خبر آوردن که پدرت مرده و حتی جسدش رو هم نشونمون دادن ولی مادرم خیلی عوض شد بعضی شبا اجازه نمی داد خونه بمونم وبا مردای دیگه عشق و حال میکرد منم میفرستاد بیرون از خونه حالا هم که فروختم همینطور تو فکر بودم که با دستمالی که جلو صورتم گرفتن بیهوش شدم وبا صدای دو تا مرد بیدار شدم که میگفتن ...
بچه ها ببخشید خیلی دیر کردم قرار بود دو هفته ای اولین پارت رو بزارم ولی نشد ببخشید
پارت : 1
(ویو ا/ت)
,تو باید به اون خونه بری
+ولی مامان من نمیخوام برم
,من دیگه کاری ندارم اونا پول رو واریز کردن و من هم واریز کردم برای بدهکار ها حالا هم برو تو اتاقت وسایلت رو جمع کن امروز بعد از ظهر میان دنبالت
+ولی
,گفتم برو تو اتاقت (عصبی و بلند)
+آه باشه
چطور تونست منو بفروشه من واقعاً شک دارم که اون پدرم رو دوست داشته خدا کنه آدمای اون خونه باهام خوب باشن بابی حوصلگی وسایلم رو جمع کردم وسایلی که پدرم برام خریده بود نه اونایی که این اعفریته خریده بود خوب به هر حال کارم تموم شد و آنقدر گریه کردم که خوابن برد غرق خواب بودم که با صدای تق تق در اتاق بیدار شدم مامانم بود یا بهتر بگم فرشته ی عذابم
, دختر دیونه چرا جواب نمیدی پاشو آمدن دنبالت پاشو دیگه
+خدایا کمکم کن ( آروم)
+ باشه بابا آمدم
فوری پاشدم لباسام رو عوض کردم و ساکم رو برداشتم و رفتم بیرون که با چند تا مرد گنده رو به رو شدم مرد تقریباً 30 یا 40 رو بهم گفت
*نیازی به آوردن وسایل نداری اونجا همه چی برات فراهم کردن
+ولی
*ببریدش
....: چشم
+ اما عکس پدرم داخل کیفمه
لعنتی حالا چیکار کنم دیگه هیچ عکسی از پدرم ندارم از وقتی پدرم رفت دیگ هیچ خبری ازش نشنیدم که بعد 4 سال خبر آوردن که پدرت مرده و حتی جسدش رو هم نشونمون دادن ولی مادرم خیلی عوض شد بعضی شبا اجازه نمی داد خونه بمونم وبا مردای دیگه عشق و حال میکرد منم میفرستاد بیرون از خونه حالا هم که فروختم همینطور تو فکر بودم که با دستمالی که جلو صورتم گرفتن بیهوش شدم وبا صدای دو تا مرد بیدار شدم که میگفتن ...
بچه ها ببخشید خیلی دیر کردم قرار بود دو هفته ای اولین پارت رو بزارم ولی نشد ببخشید
- ۲.۲k
- ۲۷ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط