طولانیه اما بخونید بسیار زیباس
طولانیه اما بخونید بسیار زیباس
● مشاعره ای بسیار جالب و در عین حال
حیرت انگیز بین چند تن از اساتید سخن
ایران زمین .
● بانو "سیمین بهبهانی"
یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه های آتشین . . . . وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری . . گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم . . . . وز غصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم . . . . . گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر . . . کالای بازارش کنم
گوید میفزا قهر خود . . گویم بخواهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم
♡♡♡♡
● جواب "ابراهیم صهبا" به
بانو "سیمین بهبهانی" :
یارت شوم ، یارت شوم ، هر چند . . . آزارم کنی
نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی
بر من پسندی گر منم . . . دل را نسازم غرق غم
باشد شفا بخش دلم . . . . کز عشق بیمارم کنی
گر رانیم از کوی خود ، ور باز خوانی سوی خود
با قهر و مهرت خوشدلم . . کز عشق بیمارم کنی
من طایر پر بسته ام . . . . در کنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشکسته ام ، تا خود گرفتارم کنی
من عاشق دلداده ام ، بهر بلا . . . . آماده ام
یار من دلداده شو ، تا با بلا . . . . یارم کنی
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان
رحم آخر ای آرام جان ، بر این دل زارم کنی
گر حال دشنامم دهی ، روز دگر جانم دهی
کامم دهی ، کامم دهی ، الطاف بسیارم کنی
♡♡♡♡
● جواب بانو "سیمین بهبهانی" به
"ابراهیم صهبا" :
گفتی شفا بخشم تو را ، وز عشق . . بیمارت کنم
یعنی به خود دشمن شوم ، با خویشتن یارت کنم ؟
گفتی که دلدارت شوم ، شمع شب تارت شوم
خوابی مبارک دیده ای ، ترسم که بیدارت کنم
♡♡♡♡
● جواب "ابراهیم صهبا" به
بانو "سیمین بهبهانی" :
دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی
در اشکها غلتان شوی ، دیگر . . نمی خواهم تو را
گر باز هم یارم شوی ، شمع شب . . . تارم شوی
شادان ز دیدارم شوی ، دیگر . . نمی خواهم تو را
گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی
تنها گل نازم شوی ، دیگر . . . نمی خواهم تو را
گر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی . . . . هر کجا
ای سنگدل ، ای بی وفا ، دیگر نمی خواهم تو را
♡♡♡♡
● جواب "رند تبریزی" به
بانو "سیمین بهبهانی" و "ابراهیم صهبا" :
صهبای من زیبای من ، سیمین تو را .. دلدار نیست
وز شعر او غمگین مشو ، کو در جهان بیدار نیست
گر عاشق و دلداده ای ، فارغ شو از عشقی چنین
کان یار شهر آشوب تو ، در عالم . . هشیار نیست
صهبای من غمگین مشو ، عشق از سر خود وارهان
کاندر سرای بی کسان ، سیمین تو را غمخوار نیست
سیمین تو را گویم سخن ، کاتش به دلها . . می زنی
دل را شکستن راحت و . . . . زیبنده ی اشعار نیست
با عشوه گردانی سخن ، هم فتنه در . . . عالم کنی
بی پرده می گویم تو را ، این خود مگر آزار نیست ؟
دشمن به جان خود شدی ، کز عشق او لرزان شدی
زیرا که عشقی اینچنین ، سودای هر .. بازار نیست
صهبا بیا میخانه ام ، گر راند از . . . . کوی وصال
چون رند تبریزی دلش ، بیگانه ی . . . خمار نیست
♡♡♡♡
● عتاب "شمس الدین عراقی" به
"رند تبریزی" :
ای رند تبریزی چرا . . این ها به آن ها می کنی
رندانه می گویم ترا ،کآتش به جان ها می کنی
ره می زنی صهبای ما ، ای وای تو ای وای ما
شرمت نشد بر همرهان ، تیر از کمان ها می کنی ؟
سیمین عاشق پیشه را . . . . گویی سخن ها ناروا
عاشق نبودی کین چنین ، زخم زبان ها . . می کنی
طشتی فرو انداختی ، بر عاشقان . . . خوش تاختی
بشکن قلم خاموش شو ، تا این بیان ها . . می کنی
خواندی کجا این درس را ، واگو رها کن ترس را
آتش بزن بر دفترت ، تا این گمان ها . . می کنی
دلبر اگر بر ناز شد ، افسانه ی . . . پر راز شد
دلداده داند گویدش . . . باز امتحان ها می کنی
معشوق اگر نرمی کند ، عاشق از آن گرمی کند
ای بی خبر این قصه را ، بر نوجوان ها می کنی ؟
عاشق اگر بر قهر شد ، شیرین به کامش زهر شد
گاهی اگر این می کند ، بر آسمان ها می کنی ؟
او داند و دلدار او ، سر برده ای . . . . در کار او
زین سرکشی می ترسمت ، شاید دکان ها می کنی
از "بی نشان" شد خواهشی ، گر بر سر آرامشی
بازت مبادا پاسخی ، گر این . . زیان ها می کنی
● مشاعره ای بسیار جالب و در عین حال
حیرت انگیز بین چند تن از اساتید سخن
ایران زمین .
● بانو "سیمین بهبهانی"
یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه های آتشین . . . . وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری . . گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم . . . . وز غصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم . . . . . گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر . . . کالای بازارش کنم
گوید میفزا قهر خود . . گویم بخواهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم
♡♡♡♡
● جواب "ابراهیم صهبا" به
بانو "سیمین بهبهانی" :
یارت شوم ، یارت شوم ، هر چند . . . آزارم کنی
نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی
بر من پسندی گر منم . . . دل را نسازم غرق غم
باشد شفا بخش دلم . . . . کز عشق بیمارم کنی
گر رانیم از کوی خود ، ور باز خوانی سوی خود
با قهر و مهرت خوشدلم . . کز عشق بیمارم کنی
من طایر پر بسته ام . . . . در کنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشکسته ام ، تا خود گرفتارم کنی
من عاشق دلداده ام ، بهر بلا . . . . آماده ام
یار من دلداده شو ، تا با بلا . . . . یارم کنی
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان
رحم آخر ای آرام جان ، بر این دل زارم کنی
گر حال دشنامم دهی ، روز دگر جانم دهی
کامم دهی ، کامم دهی ، الطاف بسیارم کنی
♡♡♡♡
● جواب بانو "سیمین بهبهانی" به
"ابراهیم صهبا" :
گفتی شفا بخشم تو را ، وز عشق . . بیمارت کنم
یعنی به خود دشمن شوم ، با خویشتن یارت کنم ؟
گفتی که دلدارت شوم ، شمع شب تارت شوم
خوابی مبارک دیده ای ، ترسم که بیدارت کنم
♡♡♡♡
● جواب "ابراهیم صهبا" به
بانو "سیمین بهبهانی" :
دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی
در اشکها غلتان شوی ، دیگر . . نمی خواهم تو را
گر باز هم یارم شوی ، شمع شب . . . تارم شوی
شادان ز دیدارم شوی ، دیگر . . نمی خواهم تو را
گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی
تنها گل نازم شوی ، دیگر . . . نمی خواهم تو را
گر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی . . . . هر کجا
ای سنگدل ، ای بی وفا ، دیگر نمی خواهم تو را
♡♡♡♡
● جواب "رند تبریزی" به
بانو "سیمین بهبهانی" و "ابراهیم صهبا" :
صهبای من زیبای من ، سیمین تو را .. دلدار نیست
وز شعر او غمگین مشو ، کو در جهان بیدار نیست
گر عاشق و دلداده ای ، فارغ شو از عشقی چنین
کان یار شهر آشوب تو ، در عالم . . هشیار نیست
صهبای من غمگین مشو ، عشق از سر خود وارهان
کاندر سرای بی کسان ، سیمین تو را غمخوار نیست
سیمین تو را گویم سخن ، کاتش به دلها . . می زنی
دل را شکستن راحت و . . . . زیبنده ی اشعار نیست
با عشوه گردانی سخن ، هم فتنه در . . . عالم کنی
بی پرده می گویم تو را ، این خود مگر آزار نیست ؟
دشمن به جان خود شدی ، کز عشق او لرزان شدی
زیرا که عشقی اینچنین ، سودای هر .. بازار نیست
صهبا بیا میخانه ام ، گر راند از . . . . کوی وصال
چون رند تبریزی دلش ، بیگانه ی . . . خمار نیست
♡♡♡♡
● عتاب "شمس الدین عراقی" به
"رند تبریزی" :
ای رند تبریزی چرا . . این ها به آن ها می کنی
رندانه می گویم ترا ،کآتش به جان ها می کنی
ره می زنی صهبای ما ، ای وای تو ای وای ما
شرمت نشد بر همرهان ، تیر از کمان ها می کنی ؟
سیمین عاشق پیشه را . . . . گویی سخن ها ناروا
عاشق نبودی کین چنین ، زخم زبان ها . . می کنی
طشتی فرو انداختی ، بر عاشقان . . . خوش تاختی
بشکن قلم خاموش شو ، تا این بیان ها . . می کنی
خواندی کجا این درس را ، واگو رها کن ترس را
آتش بزن بر دفترت ، تا این گمان ها . . می کنی
دلبر اگر بر ناز شد ، افسانه ی . . . پر راز شد
دلداده داند گویدش . . . باز امتحان ها می کنی
معشوق اگر نرمی کند ، عاشق از آن گرمی کند
ای بی خبر این قصه را ، بر نوجوان ها می کنی ؟
عاشق اگر بر قهر شد ، شیرین به کامش زهر شد
گاهی اگر این می کند ، بر آسمان ها می کنی ؟
او داند و دلدار او ، سر برده ای . . . . در کار او
زین سرکشی می ترسمت ، شاید دکان ها می کنی
از "بی نشان" شد خواهشی ، گر بر سر آرامشی
بازت مبادا پاسخی ، گر این . . زیان ها می کنی
۴۴.۷k
۱۰ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.