تو متعلق به منی
تو متعلق به منی
پارت ۲۶
(یک ماه بعد)
ویو ات
تو این یک ماه خیلی چیزا عوض شد یونا بهم بوکس یاد داده بود ، رفتارام عوض شده بودن برای آدما بیرون مخصوص مافیا ها رفتارم سرد و بی روح بود اما برای خانوادم همون دختر لجباز مهربون بودم تو این یک ماه جیمین خیلی به اینجا میومد و خیلی بهم توجه میکرد و این خیلی منو مشکوک میکرد آخه اون قرار بود با یونا ازدواج کنه نه با من درسته منم خیلی ازش خوشم میاد ولی برای خواهرم مجبورم این احساسات رو دفن کنم اما خیلی موفق نبودم تصمیمی گرفتم برم و با پدرم صحبت کنم به سمت اتاق کار پدرم رفتم و تا خواستم در بزنم که صدای بابا اومد فک کنم داره با تلفن صحبت میکنه
مکالمه تلفن
بابا:یعنی چی همرو بردن یعنی هیچ پولی نمونده حواستون کجا بود ها(عصبی)
..:..
بابا:برای چی رفتی آب خوردی بقیه محافظ ها کجا بودن(عصبی)
..:...
بابا:کای برو دعا کن پیدا بشن وگرنه میدونم باهات چیکار کنم!!
به نظرم الان زمان مناسبی برای این موضوع نبود رفتم تو اتاقم و رو تخت نشستم تصمیم داشتم برم بیرون و دنبال کار بگردم الکی صراحی لباس نخوندم که بشینم تو خونه یک لباس پوشیدم نشستم جلوی آینه ک یک آرایش کردم و از اتاقم اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق بابا
ادامه دارد....
حمایت فراموش نشه قشنگام🥰🥰🥰
پارت ۲۶
(یک ماه بعد)
ویو ات
تو این یک ماه خیلی چیزا عوض شد یونا بهم بوکس یاد داده بود ، رفتارام عوض شده بودن برای آدما بیرون مخصوص مافیا ها رفتارم سرد و بی روح بود اما برای خانوادم همون دختر لجباز مهربون بودم تو این یک ماه جیمین خیلی به اینجا میومد و خیلی بهم توجه میکرد و این خیلی منو مشکوک میکرد آخه اون قرار بود با یونا ازدواج کنه نه با من درسته منم خیلی ازش خوشم میاد ولی برای خواهرم مجبورم این احساسات رو دفن کنم اما خیلی موفق نبودم تصمیمی گرفتم برم و با پدرم صحبت کنم به سمت اتاق کار پدرم رفتم و تا خواستم در بزنم که صدای بابا اومد فک کنم داره با تلفن صحبت میکنه
مکالمه تلفن
بابا:یعنی چی همرو بردن یعنی هیچ پولی نمونده حواستون کجا بود ها(عصبی)
..:..
بابا:برای چی رفتی آب خوردی بقیه محافظ ها کجا بودن(عصبی)
..:...
بابا:کای برو دعا کن پیدا بشن وگرنه میدونم باهات چیکار کنم!!
به نظرم الان زمان مناسبی برای این موضوع نبود رفتم تو اتاقم و رو تخت نشستم تصمیم داشتم برم بیرون و دنبال کار بگردم الکی صراحی لباس نخوندم که بشینم تو خونه یک لباس پوشیدم نشستم جلوی آینه ک یک آرایش کردم و از اتاقم اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق بابا
ادامه دارد....
حمایت فراموش نشه قشنگام🥰🥰🥰
- ۱.۹k
- ۱۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط