هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ
هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ
¥خب ا.ت، این همون دوست پسرمه ک گفتم، یوگیوم ایشون دوستمه ولی انگار همو میشناسید
+ن ایشونو نمیشناسم، شما از کجا منو میشناسید؟
اینکه یوگیوم و ادم حسار نکنم نمیدونم چرا ولی برام لذت بخش بود
€مسخره بازی درنیار ا.ت
_این شمایی ک داری مسخره بازی درمیاری، ا.ت دوست دختر منه
دیگه یوگیوم ساکت شد و به طرف خونه رفتیم. از پله ها بالا رفتیم و یوگیوم و یورا ی اتاق و منو هوسوکم ی اتاق. تو اتاق زدم ب بازوش
+یا جانگ هوسوک، باز ک هودتو دوست پسر من جا زدی
_خو مجبور بودم، مگه جریان اون روز یادت نیست؟ یوگیوم مارو دیده من گفتم دوست پسرتم بع ی کاره بیایم بگیم من داداشتم؟
درضمن من ترجیح میدم دوست پسرت باشم تا... برادرت
(فلش بک)
زدیم بیرون، یوگیوم و دیدیم
€ا.ت... این پسره...
+این براد...
_من دوست پسرشم، مشکلی داری؟
€چی... چی داری میگی؟
_همین ک شنیدی، حالا هم از جلوی چشمام گمشو تا سرتو به پات گره نزدم
(پایان فلش بک)
+ایشش، هرکاری میکنی با من هماهنگ کن
باشه ای گفت و مشغول چیدن وسایلمون تو اتاق شدیم، با تموم شدن کارمون بیرون رفتیم ک یورا رو دیدیم
¥اوه اومدید، بیاید بشینین یوگیوم رفته غذا بگیره، بعدشم بیاید بازی کنیم، اونم جرعت حقیقت، خیلی وقته بازی نکردیم، ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت 4:))))
ادامش پست بعد
¥خب ا.ت، این همون دوست پسرمه ک گفتم، یوگیوم ایشون دوستمه ولی انگار همو میشناسید
+ن ایشونو نمیشناسم، شما از کجا منو میشناسید؟
اینکه یوگیوم و ادم حسار نکنم نمیدونم چرا ولی برام لذت بخش بود
€مسخره بازی درنیار ا.ت
_این شمایی ک داری مسخره بازی درمیاری، ا.ت دوست دختر منه
دیگه یوگیوم ساکت شد و به طرف خونه رفتیم. از پله ها بالا رفتیم و یوگیوم و یورا ی اتاق و منو هوسوکم ی اتاق. تو اتاق زدم ب بازوش
+یا جانگ هوسوک، باز ک هودتو دوست پسر من جا زدی
_خو مجبور بودم، مگه جریان اون روز یادت نیست؟ یوگیوم مارو دیده من گفتم دوست پسرتم بع ی کاره بیایم بگیم من داداشتم؟
درضمن من ترجیح میدم دوست پسرت باشم تا... برادرت
(فلش بک)
زدیم بیرون، یوگیوم و دیدیم
€ا.ت... این پسره...
+این براد...
_من دوست پسرشم، مشکلی داری؟
€چی... چی داری میگی؟
_همین ک شنیدی، حالا هم از جلوی چشمام گمشو تا سرتو به پات گره نزدم
(پایان فلش بک)
+ایشش، هرکاری میکنی با من هماهنگ کن
باشه ای گفت و مشغول چیدن وسایلمون تو اتاق شدیم، با تموم شدن کارمون بیرون رفتیم ک یورا رو دیدیم
¥اوه اومدید، بیاید بشینین یوگیوم رفته غذا بگیره، بعدشم بیاید بازی کنیم، اونم جرعت حقیقت، خیلی وقته بازی نکردیم، ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت 4:))))
ادامش پست بعد
۱.۳k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.