هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ
هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ
+یا من گفتم برو بیرون اومدی نشستی؟
€بزار حرفامو بزنم، راضی نشدی میرم
+من هیچ حرفی با تو ندارم
€ولی من دارم، پس گوش بده
+سریع حرفتو بزنو برو، نمیخوام ببینمت
€اصلا فکر کردی چرا باهات بهم زدم؟ فکر میکنی بخاطر یورا بوده؟
+پس چی؟ نکنه میخوای بگی به صلاحت نبوده با من باشی یا اینکه بگی مامانت یا بابات مجبورم کرده ازت جدا بشم؟
€ن هیچکدوم، مجبورم کردن و ن مامان و بابات
+لابد هوسوک اره؟
€دقیقا، جانگ هوسوک برادرت
یلحضه شکه شده نگاهش کردم، از کجا فهمید هوسوک برادرمه؟
+هوسوک...برادرم نیست اون...
€اها یعنی تو نقش دوست پسرت اومد من به من گفت ازت جدا بشم اره؟
لابد وقتی با من بودی همزمان با اونم بودی
+انقد الکی برا خودت قصه نباف، سعی نکن بخاطر اینکه خودتو تو دل من جا کنی هوسوکو خراب کنی
€من قصد خراب کردن اون رو ندارم، فقط میخوام بهت بفهمونم این همون کسیه ک به من گفته ازت جدا شم، الانم ک داره کمکت میکنه مثلا از من انتقام بگیری، مگه نه؟
+تو... اینارو از کجا فهمیدی؟
€چون واقعیتو میدونم، برو از خودش بپرس، درسته راستش رو نمیگه، ولی میفهمه ک تو میدونی
نمیدونستم چی بگم، اخه هوسوک چرا باید اینکارو کنه؟ اینکارو بکنه بعد بیاد منو دلداری بده و سعی کنه حالمو خوب کنه؟
یوگیوم بهم نزدیکتر شد، دستامو گرفتو ب چشمام زل زد
€ا.ت... ازش بپرس ببین چی میگه، بعد جوابشو با حرفای من مقایسه کن ببین کی این وسط راست میگه کی دروغ...
یهو دستگیره در بالا و پایین شد و صدای هوسوک از پشت در اومد
_ا.ت؟ چرا درو قفل کردی؟
€الانم من میرم بیرون، فقط ازش بپرس خب؟
جوابی بهش ندادم و حتی نگاهشم نکردم که بلند شد و سمت در رفت
بازش کرد ک هوسوک با تعجب بهش زل زد،کم کم اخم جای تعجب رو گرفت
€اومده بودم دیدن دوست دختر سابقم، اقای جانگ هوسوک
اینو گفت و رفت بیرون، هوسوک نگاهی بهم کرد و سمتم اومد
_بیا برات اب اوردم
لیوانو بهم داد ک همشو ی نفس خوردم
+هوسوک... ی سوال میپرسم راستشو بگو خب؟
_اتفاقی افتاده؟
+ن فقط اینکه... تو ب یوگیوم گفتی از... من جدا شه؟
جوابی نداد، نگام میکرد ولی حالت صورتش هیچی رو نشون نمیداد
نمیشد چیزی ازش فهمید...
+پس... واقعا کار تو بوده؟و...ولی چرا؟
بغض کرده بودم و بهش زل زده بودم
_ببخشید، ولی باور کن... بخاطر خودت بود. من...
+بخاطر خودم؟ منظورت چیه؟ چ چیز بدی داشت ک فکر کردی برام بهتره ازش جدا شم؟
_ا.ت اروم باش، من حسابی راجبش تحقیق کردم، خانوادشو چک کردم، الان شاید بگی چرا اینکارو میکنم، ولی خب من...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت 5:)))))
ادامش پست بعد
+یا من گفتم برو بیرون اومدی نشستی؟
€بزار حرفامو بزنم، راضی نشدی میرم
+من هیچ حرفی با تو ندارم
€ولی من دارم، پس گوش بده
+سریع حرفتو بزنو برو، نمیخوام ببینمت
€اصلا فکر کردی چرا باهات بهم زدم؟ فکر میکنی بخاطر یورا بوده؟
+پس چی؟ نکنه میخوای بگی به صلاحت نبوده با من باشی یا اینکه بگی مامانت یا بابات مجبورم کرده ازت جدا بشم؟
€ن هیچکدوم، مجبورم کردن و ن مامان و بابات
+لابد هوسوک اره؟
€دقیقا، جانگ هوسوک برادرت
یلحضه شکه شده نگاهش کردم، از کجا فهمید هوسوک برادرمه؟
+هوسوک...برادرم نیست اون...
€اها یعنی تو نقش دوست پسرت اومد من به من گفت ازت جدا بشم اره؟
لابد وقتی با من بودی همزمان با اونم بودی
+انقد الکی برا خودت قصه نباف، سعی نکن بخاطر اینکه خودتو تو دل من جا کنی هوسوکو خراب کنی
€من قصد خراب کردن اون رو ندارم، فقط میخوام بهت بفهمونم این همون کسیه ک به من گفته ازت جدا شم، الانم ک داره کمکت میکنه مثلا از من انتقام بگیری، مگه نه؟
+تو... اینارو از کجا فهمیدی؟
€چون واقعیتو میدونم، برو از خودش بپرس، درسته راستش رو نمیگه، ولی میفهمه ک تو میدونی
نمیدونستم چی بگم، اخه هوسوک چرا باید اینکارو کنه؟ اینکارو بکنه بعد بیاد منو دلداری بده و سعی کنه حالمو خوب کنه؟
یوگیوم بهم نزدیکتر شد، دستامو گرفتو ب چشمام زل زد
€ا.ت... ازش بپرس ببین چی میگه، بعد جوابشو با حرفای من مقایسه کن ببین کی این وسط راست میگه کی دروغ...
یهو دستگیره در بالا و پایین شد و صدای هوسوک از پشت در اومد
_ا.ت؟ چرا درو قفل کردی؟
€الانم من میرم بیرون، فقط ازش بپرس خب؟
جوابی بهش ندادم و حتی نگاهشم نکردم که بلند شد و سمت در رفت
بازش کرد ک هوسوک با تعجب بهش زل زد،کم کم اخم جای تعجب رو گرفت
€اومده بودم دیدن دوست دختر سابقم، اقای جانگ هوسوک
اینو گفت و رفت بیرون، هوسوک نگاهی بهم کرد و سمتم اومد
_بیا برات اب اوردم
لیوانو بهم داد ک همشو ی نفس خوردم
+هوسوک... ی سوال میپرسم راستشو بگو خب؟
_اتفاقی افتاده؟
+ن فقط اینکه... تو ب یوگیوم گفتی از... من جدا شه؟
جوابی نداد، نگام میکرد ولی حالت صورتش هیچی رو نشون نمیداد
نمیشد چیزی ازش فهمید...
+پس... واقعا کار تو بوده؟و...ولی چرا؟
بغض کرده بودم و بهش زل زده بودم
_ببخشید، ولی باور کن... بخاطر خودت بود. من...
+بخاطر خودم؟ منظورت چیه؟ چ چیز بدی داشت ک فکر کردی برام بهتره ازش جدا شم؟
_ا.ت اروم باش، من حسابی راجبش تحقیق کردم، خانوادشو چک کردم، الان شاید بگی چرا اینکارو میکنم، ولی خب من...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت 5:)))))
ادامش پست بعد
۲.۰k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.