تکپارتی
#تکپارتی
#سونگمین
وقتی دوست پسرت بهت خیانت کرده و اون برادرته
ویو راوی (دلم برای این تنگ شده بود)
چند روزی بود که خودتو تو اتاق حبس کرده بودی و هیچی نمی خوردی و وقتی سونگمین پاشو میزاشت تو اتاقت با پا میفرستادیش بیرون(بچم)
چند روز گذشت و تو کرسنت شد
داشتی از اتاق میرفتی بیرون که چیزی بخوری چون خیلی گرسنت شد بود این چند روز.
خیلی خسته بودی (یدونه کات کردیا مثلا من خودم قبلا کات کردم عین آدمای ..یاک کشیده بودم داشتم برای خودم میخندیدم)و آروم و آهسته(آهسته رو احاسته نوشتم ذات سواد) و همینطور بی حال از پله های چوبی پایین اومدی و برای حفظ تعادل خودت از میله های فلزی گرفتی
بلاخره رسیدی آشپزخونه و رفتی به سمت یخچال
دل یخچال رو باز کردی و به میوه ها قابلمه ( ما که قابلمه میزاریم تو یخچال) های مختلف نگاه کردی چیز خاصی نداشت تو یخچال پس یدونه سیب برداشتی (این دقیقا منم حوصله گرم کردن غذا و ظرف شستن ندارم) وقتی درو بستی
یک نفر کنجکاو از اینکه داری چیکار میکنی پشتت ظاهر شد
کم مونده بود س.کته کنی ولی نکردی (نکردی دیگه کی آخه با این حرکت سک.ته میکنه)
- به به چه عجب خواهر گلمونو دیدیم
•سونگمین برو اونور اصلا حوصله ندارم
-چیشده مگه؟ هومن چیزی شده؟
•هیچی نشده فقط برو اونور
سونگمین مانع رفتنت شد و تو هم طاقت نیاوردم و زدی زیر شُر شُر گریه کردن
-هی چی شده چیزی شده بهمم بگو
•هق ....سونگمینا دوست....دوس....دوست پسرم.....
-دوست پسرت چیی?
•دوست پسرم بهم خیانتت کرده......هق ...... گریه*
-کدوم آدم خ.ری تونسته همچین کاری با خواهر قشنگم بکنه هوممم......
•هق....هق.....
سونگمین واقعا نمیدونست چی کار کنه و تنها کاری که میتونست انجام بده یه بغلی بود که بعد از اون همه گریه کردن داداشت میتونست انجام بده
پایان......
امیدوارم دوست داشته باشید✨
#استری_کیدز#بی_تی_اس#تی_اکس_تی#استی#ارمی#موآ#Sujin#تکپارتی#سناریو#فیک#رمان#فیلیکس#هیونجین#بنگچان#چانگبین#لینو#هان#جونگین#سونگمین#نامجون#جین#شوگا#جی_هوپ#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#بوم_گیو#یونجون#سوبین#هیونگ_کای#ته_هیون
#سونگمین
وقتی دوست پسرت بهت خیانت کرده و اون برادرته
ویو راوی (دلم برای این تنگ شده بود)
چند روزی بود که خودتو تو اتاق حبس کرده بودی و هیچی نمی خوردی و وقتی سونگمین پاشو میزاشت تو اتاقت با پا میفرستادیش بیرون(بچم)
چند روز گذشت و تو کرسنت شد
داشتی از اتاق میرفتی بیرون که چیزی بخوری چون خیلی گرسنت شد بود این چند روز.
خیلی خسته بودی (یدونه کات کردیا مثلا من خودم قبلا کات کردم عین آدمای ..یاک کشیده بودم داشتم برای خودم میخندیدم)و آروم و آهسته(آهسته رو احاسته نوشتم ذات سواد) و همینطور بی حال از پله های چوبی پایین اومدی و برای حفظ تعادل خودت از میله های فلزی گرفتی
بلاخره رسیدی آشپزخونه و رفتی به سمت یخچال
دل یخچال رو باز کردی و به میوه ها قابلمه ( ما که قابلمه میزاریم تو یخچال) های مختلف نگاه کردی چیز خاصی نداشت تو یخچال پس یدونه سیب برداشتی (این دقیقا منم حوصله گرم کردن غذا و ظرف شستن ندارم) وقتی درو بستی
یک نفر کنجکاو از اینکه داری چیکار میکنی پشتت ظاهر شد
کم مونده بود س.کته کنی ولی نکردی (نکردی دیگه کی آخه با این حرکت سک.ته میکنه)
- به به چه عجب خواهر گلمونو دیدیم
•سونگمین برو اونور اصلا حوصله ندارم
-چیشده مگه؟ هومن چیزی شده؟
•هیچی نشده فقط برو اونور
سونگمین مانع رفتنت شد و تو هم طاقت نیاوردم و زدی زیر شُر شُر گریه کردن
-هی چی شده چیزی شده بهمم بگو
•هق ....سونگمینا دوست....دوس....دوست پسرم.....
-دوست پسرت چیی?
•دوست پسرم بهم خیانتت کرده......هق ...... گریه*
-کدوم آدم خ.ری تونسته همچین کاری با خواهر قشنگم بکنه هوممم......
•هق....هق.....
سونگمین واقعا نمیدونست چی کار کنه و تنها کاری که میتونست انجام بده یه بغلی بود که بعد از اون همه گریه کردن داداشت میتونست انجام بده
پایان......
امیدوارم دوست داشته باشید✨
#استری_کیدز#بی_تی_اس#تی_اکس_تی#استی#ارمی#موآ#Sujin#تکپارتی#سناریو#فیک#رمان#فیلیکس#هیونجین#بنگچان#چانگبین#لینو#هان#جونگین#سونگمین#نامجون#جین#شوگا#جی_هوپ#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#بوم_گیو#یونجون#سوبین#هیونگ_کای#ته_هیون
- ۷.۷k
- ۰۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط