سایه عشق!
سایهعشق!
Part Nine(9)
.
.
بعدلایو...
_ الان بچتو باردارم وگرنه تا حالا ولم کرده بودی!
ویوهوسوک بیچاره😂
با حرفش بدجور عصبی شدم و از روی صندلی بلند شدم با خشم صورتشو تو دستام گرفتم...
+ ببین... هرکِی... هرجا... با هر وضعيتی... تو در زیر سایه عشق منی! (قفلیم رو این جملم3>)
ترس تو چشماش موج میزد... یادم نبود بارداره و خیلی راحت میترسه... صورتشو رها کردم و به سینم فشردم...
+ ببخشید...
چند لحظه تو همین حالت موندیم که گوشیم زنگ خورد
+ پیدینیمه!
_ حتما واسه لایوه...
+ هوم آره(جواب میده) الو؟
پیدینیم: تو میدونی با این لایو لعنتی چه ضرری به من زدی؟!
+ اما رئیس...
پیدینیم: اون بچه نمیتونه به دنیا بیاد!
+ من بچمو میخوام!
پیدینیم: میتونم به ا.ت مرخصی بدم ولی تو نمیتونی بچتو ببینی! درصمن کسی هم نباید متوجه شه بچه تو با ا.تس!
+ (اشکی) باشه...
گوشی رو قطع کردم و با ساق دستم اشکامو پاک کردم...
_ چی شد؟
+ (ماجرا رو میگه و ا.ت هم قبول میکنه)
١۵سالبعد
سوجون: مامان من برگشتم!
_ بیا تو عزیزم...
سوجون: (کیفشو میزاره رو مبل و میاد پیش ا.ت) مامانی؟
_ بله؟
سوجون: (یه بوسه رو پیشونی ا.ت میکاره) دلم واست تنگ شده بود:]
_ تو ۵ ساعت؟
سوجون: (بغلش میکنه) اوهوم...
ویو ا.ت
با پسرم که هیچکس نمیدونه پسر منه تو یه خونه زندگی میکنم...
سوجون: مامان؟
_ بله؟
سوجون: میخوام اودیشن بدم...
_ باشه...
سوجون: همین؟!
_ آره!
سوجون: مرسیییی!
_حالا غذاتو بخور...
راستش سوجون خیلی شبیه هوسوکه. وقتی میبینمش حس میکنم هوسوک جلوم وایساده و میخنده...
۶ ماهبعد(اصن طوری که میخوام زود تموم شه😂💔)
تنها اتفاق خاص کارآموزی سوجون تو بیگ هیت بوده...پیدینیم اولش قبول نکرد ولی بعد پذیرفت...
امروز رو کاناپه نشسته بودم که در باز شد.
سوجون: (بغض) مامان؟
با تعجب از رو کاناپه بلند شدم و به آغوش کشیدمش...
_ چی شده عزیزم؟!
Part Nine(9)
.
.
بعدلایو...
_ الان بچتو باردارم وگرنه تا حالا ولم کرده بودی!
ویوهوسوک بیچاره😂
با حرفش بدجور عصبی شدم و از روی صندلی بلند شدم با خشم صورتشو تو دستام گرفتم...
+ ببین... هرکِی... هرجا... با هر وضعيتی... تو در زیر سایه عشق منی! (قفلیم رو این جملم3>)
ترس تو چشماش موج میزد... یادم نبود بارداره و خیلی راحت میترسه... صورتشو رها کردم و به سینم فشردم...
+ ببخشید...
چند لحظه تو همین حالت موندیم که گوشیم زنگ خورد
+ پیدینیمه!
_ حتما واسه لایوه...
+ هوم آره(جواب میده) الو؟
پیدینیم: تو میدونی با این لایو لعنتی چه ضرری به من زدی؟!
+ اما رئیس...
پیدینیم: اون بچه نمیتونه به دنیا بیاد!
+ من بچمو میخوام!
پیدینیم: میتونم به ا.ت مرخصی بدم ولی تو نمیتونی بچتو ببینی! درصمن کسی هم نباید متوجه شه بچه تو با ا.تس!
+ (اشکی) باشه...
گوشی رو قطع کردم و با ساق دستم اشکامو پاک کردم...
_ چی شد؟
+ (ماجرا رو میگه و ا.ت هم قبول میکنه)
١۵سالبعد
سوجون: مامان من برگشتم!
_ بیا تو عزیزم...
سوجون: (کیفشو میزاره رو مبل و میاد پیش ا.ت) مامانی؟
_ بله؟
سوجون: (یه بوسه رو پیشونی ا.ت میکاره) دلم واست تنگ شده بود:]
_ تو ۵ ساعت؟
سوجون: (بغلش میکنه) اوهوم...
ویو ا.ت
با پسرم که هیچکس نمیدونه پسر منه تو یه خونه زندگی میکنم...
سوجون: مامان؟
_ بله؟
سوجون: میخوام اودیشن بدم...
_ باشه...
سوجون: همین؟!
_ آره!
سوجون: مرسیییی!
_حالا غذاتو بخور...
راستش سوجون خیلی شبیه هوسوکه. وقتی میبینمش حس میکنم هوسوک جلوم وایساده و میخنده...
۶ ماهبعد(اصن طوری که میخوام زود تموم شه😂💔)
تنها اتفاق خاص کارآموزی سوجون تو بیگ هیت بوده...پیدینیم اولش قبول نکرد ولی بعد پذیرفت...
امروز رو کاناپه نشسته بودم که در باز شد.
سوجون: (بغض) مامان؟
با تعجب از رو کاناپه بلند شدم و به آغوش کشیدمش...
_ چی شده عزیزم؟!
۴.۸k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.