استاد تاریخ فا*کی ( part 22 )
📚🖤 استاد تاریخ فا*کی 🖤📚
📚🖤 پارت 22 🖤📚
🎻 ادامه🎻 :
{ هنوز ☁ از زبان ا.ت ☁ } :
که یهو دیدم جون با نگاهی که توش یه خفه خون بگیر بود منو مواجه کرد. شاکت شدمو سرمو انداختم پایین
_اما آقای مدیر اونجا جای خانم مین لیا هست.
مدیر : اعا منم قصد داشتم جای لیا رو عوض کنم ، خبر رسیده خیلی سر کلاسها شیطنت میکنن ، استادا اعتراض کردن. لیا ازین به بعد سر اون جای خالی میشینه و سونگ پسر عزیزمم جایی که انتخاب کرده میشینه.
_ولی ( با اخم خاصی میگفت )
مدیر : ولی و اما نداره تمام اقای جون
مدیر رو به سونگ کرد و
مدیر : پسرم برو سرجات بشین ، یکیم میفرستم برات کتابای مربوطه رو بیاره
سونگ : اوکی ممنون
دیدم سونگ داره با لبخند میاد سمتم . اما وقتی چشمم خورد به صورت جون که توش معلوم بود یه اینجوریاست دارم براتون مواجه شدم نگاهمو به سمت پنجرهی کنار میز بردم.
سونگ بلم نشست و روشو به سمتم برگردوند.
سونگ : امم دوباره سلام خانوم خوشمل
تا اینو شنیدم خندم گرفت و رومو برگردوندم بهش وقتی قیافشو دیدم خندهی ریزی زیر لب کردم.
+ اوو مخ زنیت خوبه پسر گوگولی
سونگ : عه عه این چه حرفیه
تا خواستم باز حرفی بزنم
_همگی ساکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــت (🗣)
هیش هیش
سونگ : 🌝 اوهوم هیش (🤭)
یکی از کارکنان دانشگاه کتابای سونگ رو آورد و درسمونو شروع کردیم. دیگه وسطای درس بودیم که خسته شده بودم دیدم سونگ دارت با اشتیاق به درس فلسفه گوش میده.حوصلم سررفته بود دیدم سونگ دارت همزمان که به درس گوش میده داره با موهای بلندم که تا رونام هست بازی میکنه.
+ هعی چیکار میکنی بی تر ادب
سونگ : هیس به درس گوش کن حواس پرت ( نگاهش سمت توضیحات جون بود )
+ عهههه منحرف ( زیر لب گفتم )
سونگ : خانوم کوچولو ( خندهی زیر لب کرد )
_اونجا چخبرههههههه ( بلند گفت رو به میز ا.ت و سونگ )
ادامه دارد...
حمایت فراموش نشه 🥺👋🏻
"کیوی خشن 🥝🔪
📚🖤 استاد تاریخ فا*کی 🖤📚
📚🖤 پارت 22 🖤📚
🎻 ادامه🎻 :
{ هنوز ☁ از زبان ا.ت ☁ } :
که یهو دیدم جون با نگاهی که توش یه خفه خون بگیر بود منو مواجه کرد. شاکت شدمو سرمو انداختم پایین
_اما آقای مدیر اونجا جای خانم مین لیا هست.
مدیر : اعا منم قصد داشتم جای لیا رو عوض کنم ، خبر رسیده خیلی سر کلاسها شیطنت میکنن ، استادا اعتراض کردن. لیا ازین به بعد سر اون جای خالی میشینه و سونگ پسر عزیزمم جایی که انتخاب کرده میشینه.
_ولی ( با اخم خاصی میگفت )
مدیر : ولی و اما نداره تمام اقای جون
مدیر رو به سونگ کرد و
مدیر : پسرم برو سرجات بشین ، یکیم میفرستم برات کتابای مربوطه رو بیاره
سونگ : اوکی ممنون
دیدم سونگ داره با لبخند میاد سمتم . اما وقتی چشمم خورد به صورت جون که توش معلوم بود یه اینجوریاست دارم براتون مواجه شدم نگاهمو به سمت پنجرهی کنار میز بردم.
سونگ بلم نشست و روشو به سمتم برگردوند.
سونگ : امم دوباره سلام خانوم خوشمل
تا اینو شنیدم خندم گرفت و رومو برگردوندم بهش وقتی قیافشو دیدم خندهی ریزی زیر لب کردم.
+ اوو مخ زنیت خوبه پسر گوگولی
سونگ : عه عه این چه حرفیه
تا خواستم باز حرفی بزنم
_همگی ساکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــت (🗣)
هیش هیش
سونگ : 🌝 اوهوم هیش (🤭)
یکی از کارکنان دانشگاه کتابای سونگ رو آورد و درسمونو شروع کردیم. دیگه وسطای درس بودیم که خسته شده بودم دیدم سونگ دارت با اشتیاق به درس فلسفه گوش میده.حوصلم سررفته بود دیدم سونگ دارت همزمان که به درس گوش میده داره با موهای بلندم که تا رونام هست بازی میکنه.
+ هعی چیکار میکنی بی تر ادب
سونگ : هیس به درس گوش کن حواس پرت ( نگاهش سمت توضیحات جون بود )
+ عهههه منحرف ( زیر لب گفتم )
سونگ : خانوم کوچولو ( خندهی زیر لب کرد )
_اونجا چخبرههههههه ( بلند گفت رو به میز ا.ت و سونگ )
ادامه دارد...
حمایت فراموش نشه 🥺👋🏻
"کیوی خشن 🥝🔪
۱۹.۱k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.