رئیس پدرم

#رئیس پدرم
#PART_5


پیاده راه رفتم
مقابل یه برج بلند که طبقه اخرش شرکت این یارو قرار داشت رسیدم

من فوبیای اسانسور داشتم
باید ٢۰طبقه رو از پله ها میرفتم

رفتم تو
خواستم برم سمت راه پله ها که نگهبانی جلومو کرفت

+کجا میرین اقا

سعی کردم حق به جانب باشم
گفتم

ته.آقای مهندس منو دعوت کردن!بفهمن جلوی مهمونشو گرفتی ناراحت میشنا!

مردد نگاهم کرد
یه نگاهی به ظاهرم انداخت

ظاهرم مرتب نبود
حق میدادم بهش
بلاخره به حرف در اومد∶ باشه میتونین برین

از جلوی راهم رد شد

منم از پله ها شروع کردم به بالا رفتن

تا برسم به پله ی آخر گریم در اومد
نفسم نمی اومد

نشستم روی پله
تا نفسی تازه کنم
دیدگاه ها (۴)

سلام امیدوارم که خوب باشید فعالیت هام از پنچشنبه شروع میشه چ...

#رئیس پدرم#PART_6 وقت حالم خوب شد بلند شدمصدای بحث چند نفر م...

#رئیس پدرم#PART_4ویو تهیونگکل شب و بیدار موندمنمیتونستم بخوا...

#رئیس پدرم#PART_3جونگ کوک ‹رئیس شرکت›وقتی اونطوری به پام افت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط