رئیس پدرم
#رئیس پدرم
#PART_5
پیاده راه رفتم
مقابل یه برج بلند که طبقه اخرش شرکت این یارو قرار داشت رسیدم
من فوبیای اسانسور داشتم
باید ٢۰طبقه رو از پله ها میرفتم
رفتم تو
خواستم برم سمت راه پله ها که نگهبانی جلومو کرفت
+کجا میرین اقا
سعی کردم حق به جانب باشم
گفتم
ته.آقای مهندس منو دعوت کردن!بفهمن جلوی مهمونشو گرفتی ناراحت میشنا!
مردد نگاهم کرد
یه نگاهی به ظاهرم انداخت
ظاهرم مرتب نبود
حق میدادم بهش
بلاخره به حرف در اومد∶ باشه میتونین برین
از جلوی راهم رد شد
منم از پله ها شروع کردم به بالا رفتن
تا برسم به پله ی آخر گریم در اومد
نفسم نمی اومد
نشستم روی پله
تا نفسی تازه کنم
#PART_5
پیاده راه رفتم
مقابل یه برج بلند که طبقه اخرش شرکت این یارو قرار داشت رسیدم
من فوبیای اسانسور داشتم
باید ٢۰طبقه رو از پله ها میرفتم
رفتم تو
خواستم برم سمت راه پله ها که نگهبانی جلومو کرفت
+کجا میرین اقا
سعی کردم حق به جانب باشم
گفتم
ته.آقای مهندس منو دعوت کردن!بفهمن جلوی مهمونشو گرفتی ناراحت میشنا!
مردد نگاهم کرد
یه نگاهی به ظاهرم انداخت
ظاهرم مرتب نبود
حق میدادم بهش
بلاخره به حرف در اومد∶ باشه میتونین برین
از جلوی راهم رد شد
منم از پله ها شروع کردم به بالا رفتن
تا برسم به پله ی آخر گریم در اومد
نفسم نمی اومد
نشستم روی پله
تا نفسی تازه کنم
- ۱.۵k
- ۱۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط