رئیس پدرم

#رئیس پدرم
#PART_4


ویو تهیونگ

کل شب و بیدار موندم
نمیتونستم بخوابم، فکر و خیال نمیراشت

عقربه های ساعت، هفت و نشون میداد

اروم از جام بلند شدم

دو روز شد، دو روز وقت داشتم
تو تمام این ماه انقدر التماس کرده بودم نتیجه نداده بود که نا امید بودم

نهایتش پدرم اعدام میشد!

حتی فکرشم وحشتناک بود
یه قطره اشک از چشمم چکید

اگه پدرم اعدام میشد منم میمیرم باهاش

نمیتونستم بدون پدرم زندگی کنم..
کسیو نداشتم

در یخچال و باز کردم
چیزی جز نون داخلش نبود

یه تیکه نون برداشتم و گذاشتم دهنم
صدای شکمم خیر از گشنگیم میداد

لباس تو تنم چروک شده بود
ولی حوصله اتو کردنش رو نداشتم

باید راه میوفتادم
تا شرکتش پیاده یه ساعت بعد میرسیدم
ساعت هشت
دعا دعا میکردم اونجا بشه

از خونه زدم بیرون.

سلام من ویهانم

نویسنده رمان های تهکوکی . اگه دوست داری فالوم کن چون قراره رمان رئیس پدرم خفن باشه
دیدگاه ها (۱)

#رئیس پدرم#PART_5پیاده راه رفتم مقابل یه برج بلند که طبقه اخ...

سلام امیدوارم که خوب باشید فعالیت هام از پنچشنبه شروع میشه چ...

#رئیس پدرم#PART_3جونگ کوک ‹رئیس شرکت›وقتی اونطوری به پام افت...

#رئیس پدرم#PART_2از جام بلند شدمنه، نمیزاشتم.... فردا باز می...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

خون آشام عزیز (77)

# رز _ سیاه PART _ 48 تهیانگ: کنار تختش نشسته بودم و دستشو ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط