part عشق پنهان
part 12عشق پنهان
《ویو جونگ کوک》
از اتاقم اومدم بیرون از پله ها رفتم پایین که چشمم به ات افتاد که داشت به من نگاه میکرد چشماش یه جوری برق میزد احساس کردم که از استایلم خوشش اومده پوزخندی زدم و رفتم جلو ی ات صورتم رو به صورتش نزدیک کردم جوری که نفسای گرمش رو روی صورتم حس میکردم
《ویو ات》
چشمام برق زد از این همه خوشتیپی جونگ کوک اومد سمتم روبروم وایساد صورتش رو نزدیک صورتم کرد جوری که نفس هاش رو روی صورتم حس میکردم آب دهنم رو قورت دادم
جونگ کوک: از استایلم خوشت اومد درسته《پوزخند》
ات: نه کی گفته از استایلت خوشم اومده《صدای لرزون》
جونگ کوک: خوشت نیومده؟ناراحت شدم
ات: چرا ناراحت شدی فکر کردی برام مهمه
اینو گفتم و رفتم سمت آشپزخونه
《ویو جونگ کوک》
زنگ در عمارت خورد مادر و پدرم اومدن داخل
پدر جونگ کوک: خب مارو دعوت کردی شیرینی قرارداد رو بدی دیگه اره《 خنده》
جونگ کوک: نه
پ جونگ کوک: یعنی قرارداد رو امضا نکردی؟
جونگ کوک: نه میخواستم امضا کنم ولی توی قرارداد نوشته بود که باید متأهل باشم
پ جونگ کوک: یعنی چی آخه برای چی
جونگ کوک: نمیدونم
م جونگ کوک: الان باید با یکی ازدواج کنی؟
جونگ کوک: آره
م جونگ کوک:با کی میخوای ازدواج کنی اخه؟
《ویو جونگ کوک》
دستم رو بلند کردم و با انگشت اشاره ام ات که توی آشپز خونه بود رو نشون دادم مامانم تعجب کرد
م جونگ کوک: میخوای با خدمتکار عمارتت ازدواج کنی!
جونگ کوک: احساس میکنم بهش حس دارم برای همین اون رو انتخاب کردم
《ویو مامان جونگ کوک》
وقتی این حرف رو زد شکه شدم که به یه دختر حس داره من جونگ کوک رو بزرگ کردم جونگ کوک تا الان به هیچ دختری هیچ حسی نداشته...
《ویو جونگ کوک》
از اتاقم اومدم بیرون از پله ها رفتم پایین که چشمم به ات افتاد که داشت به من نگاه میکرد چشماش یه جوری برق میزد احساس کردم که از استایلم خوشش اومده پوزخندی زدم و رفتم جلو ی ات صورتم رو به صورتش نزدیک کردم جوری که نفسای گرمش رو روی صورتم حس میکردم
《ویو ات》
چشمام برق زد از این همه خوشتیپی جونگ کوک اومد سمتم روبروم وایساد صورتش رو نزدیک صورتم کرد جوری که نفس هاش رو روی صورتم حس میکردم آب دهنم رو قورت دادم
جونگ کوک: از استایلم خوشت اومد درسته《پوزخند》
ات: نه کی گفته از استایلت خوشم اومده《صدای لرزون》
جونگ کوک: خوشت نیومده؟ناراحت شدم
ات: چرا ناراحت شدی فکر کردی برام مهمه
اینو گفتم و رفتم سمت آشپزخونه
《ویو جونگ کوک》
زنگ در عمارت خورد مادر و پدرم اومدن داخل
پدر جونگ کوک: خب مارو دعوت کردی شیرینی قرارداد رو بدی دیگه اره《 خنده》
جونگ کوک: نه
پ جونگ کوک: یعنی قرارداد رو امضا نکردی؟
جونگ کوک: نه میخواستم امضا کنم ولی توی قرارداد نوشته بود که باید متأهل باشم
پ جونگ کوک: یعنی چی آخه برای چی
جونگ کوک: نمیدونم
م جونگ کوک: الان باید با یکی ازدواج کنی؟
جونگ کوک: آره
م جونگ کوک:با کی میخوای ازدواج کنی اخه؟
《ویو جونگ کوک》
دستم رو بلند کردم و با انگشت اشاره ام ات که توی آشپز خونه بود رو نشون دادم مامانم تعجب کرد
م جونگ کوک: میخوای با خدمتکار عمارتت ازدواج کنی!
جونگ کوک: احساس میکنم بهش حس دارم برای همین اون رو انتخاب کردم
《ویو مامان جونگ کوک》
وقتی این حرف رو زد شکه شدم که به یه دختر حس داره من جونگ کوک رو بزرگ کردم جونگ کوک تا الان به هیچ دختری هیچ حسی نداشته...
- ۱۹.۲k
- ۱۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط