چند پارتی =وقتی خواهرش ازت متنفره
چند پارتی =وقتی خواهرش ازت متنفره
نقش اصلی:تهیونگ و ا.ت
نقش فرعی : لیندا(خواهر تهیونگ)پدرومادر تهیونگ
PART1
(ویو ا.ت)
امروز قرار بود بریم خونه پدر و مادر تهیونگ من رابطم با پدر و مادر تهیونگ خوبه ولی رابطم با خواهر تهیونگ اصلا خوب نیست چون اون از من خوشش نمیاد .
داشتم خودمو تو آینه نگاه میکردم که تهیونگ اومد داخل
تهیونگ :ا.ت آماده ای ؟
ا.ت:آره آمادم بریم
به سمت ماشین رفتیم و حرکت کردیم به سمت خونه پدر و مادر تهیونگ
ویو دم در خونه پدر و مادر تهیونگ
تهیونگ در خونه رو زد مادر تهیونگ درو باز کرد پس از چند دقیقه احوال پرسی رفتیم تو خونه و روی مبل نشستیم که دیدم خواهر تهیونگ از پله میومد پایین
لیندا:سلام داداش گلم (تهیونگ رو بغل میکنه )اصلا به ا.ت توجه نمیکنه و میره روی مبل میشینه ذهن ا.ت (مگه من چه بدب در حقش کردم که اینجوری میکنه ) وقت ناهار بود و ما داخل سالن پذیرایی نشسته بودیم و خدمتکارا غذا ها رو روی میز میچیدن همه شروع کردیم به غذا خوردن بعد از چند دقیقه به تهیونگ گفتم
ا.ت:تهیونگ من میرم دستشویی زود برمیگردم
تهیونگ :باشه عزیزم
ا.ت
رفتم داخل دستشویی کارای لازمه رو کردم و از دستشویی اومدم بیرون با خواهر تهیونگ روبه رو شدم
لیندا :اَههه این همه آدم تو این دنیا هس چرا تو باید زن داداشم میشودی ازت متنفرم
ا.ت:آخه مگه من چه بدی به تو کردم
لیندا: چون تو بجای دوستم زن تهیونگ شدی بخاطر همین حالا فهمیدی احمق
لیندا دست ا.ت رو میگیره و میکشه به سمت پله ها
ا.ت:داری چیکار میکنی عوضی
لیندا :میخوام تو رو بکشم و ا.ت رو هل میده پایین و از هوش میره
تهیونگ
داشتم با پدرو مادرم حرف می زدیم که صدای بلندی به گوشم رسید دیدم ا.ت از پله ها افتاده پایین و خواهرم بالای پله هاست
م.ت (مادر تهیونگ):ا.ت عزیزم چیشدی
تهیونگ: ا.ت. ا.تتتتت بیدارشو که دید خون داره از سر ا.ت میاد سریع ا.ت رو براید استایل بغل میکنه و میزاره تو ماشین و بسمت بیمارستان حرکت کرد
نیم ساعت بعد
ادامه دارد .....................
«حمایت لطفاً »❤️🔥🙏
نقش اصلی:تهیونگ و ا.ت
نقش فرعی : لیندا(خواهر تهیونگ)پدرومادر تهیونگ
PART1
(ویو ا.ت)
امروز قرار بود بریم خونه پدر و مادر تهیونگ من رابطم با پدر و مادر تهیونگ خوبه ولی رابطم با خواهر تهیونگ اصلا خوب نیست چون اون از من خوشش نمیاد .
داشتم خودمو تو آینه نگاه میکردم که تهیونگ اومد داخل
تهیونگ :ا.ت آماده ای ؟
ا.ت:آره آمادم بریم
به سمت ماشین رفتیم و حرکت کردیم به سمت خونه پدر و مادر تهیونگ
ویو دم در خونه پدر و مادر تهیونگ
تهیونگ در خونه رو زد مادر تهیونگ درو باز کرد پس از چند دقیقه احوال پرسی رفتیم تو خونه و روی مبل نشستیم که دیدم خواهر تهیونگ از پله میومد پایین
لیندا:سلام داداش گلم (تهیونگ رو بغل میکنه )اصلا به ا.ت توجه نمیکنه و میره روی مبل میشینه ذهن ا.ت (مگه من چه بدب در حقش کردم که اینجوری میکنه ) وقت ناهار بود و ما داخل سالن پذیرایی نشسته بودیم و خدمتکارا غذا ها رو روی میز میچیدن همه شروع کردیم به غذا خوردن بعد از چند دقیقه به تهیونگ گفتم
ا.ت:تهیونگ من میرم دستشویی زود برمیگردم
تهیونگ :باشه عزیزم
ا.ت
رفتم داخل دستشویی کارای لازمه رو کردم و از دستشویی اومدم بیرون با خواهر تهیونگ روبه رو شدم
لیندا :اَههه این همه آدم تو این دنیا هس چرا تو باید زن داداشم میشودی ازت متنفرم
ا.ت:آخه مگه من چه بدی به تو کردم
لیندا: چون تو بجای دوستم زن تهیونگ شدی بخاطر همین حالا فهمیدی احمق
لیندا دست ا.ت رو میگیره و میکشه به سمت پله ها
ا.ت:داری چیکار میکنی عوضی
لیندا :میخوام تو رو بکشم و ا.ت رو هل میده پایین و از هوش میره
تهیونگ
داشتم با پدرو مادرم حرف می زدیم که صدای بلندی به گوشم رسید دیدم ا.ت از پله ها افتاده پایین و خواهرم بالای پله هاست
م.ت (مادر تهیونگ):ا.ت عزیزم چیشدی
تهیونگ: ا.ت. ا.تتتتت بیدارشو که دید خون داره از سر ا.ت میاد سریع ا.ت رو براید استایل بغل میکنه و میزاره تو ماشین و بسمت بیمارستان حرکت کرد
نیم ساعت بعد
ادامه دارد .....................
«حمایت لطفاً »❤️🔥🙏
۳.۷k
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.